در آخرين روزهاي سال 1384، «وقتي بنفشهها را، با برگ و ريشه و پيوند و خاك در جعبههاي كوچك چوبين جاي ميدادند...» در جمع دوستان حال خوبي نداشتيم. چرا؟ دو دوست ـ دو دختر بيستوچند ساله ـ در همزماني عجيبي، اشكريزان و دلگير خبر دادند كه مردهاي زندگيشان ـ مردهاي مهم زندگيشان ـ تركشان كردهاند و رفتهاند، كجا؟ با زناني بهتر، و اين زنان بهتر، چنانكه از رقباي شكستخورده ميشنيديم، زناني بودند زيباتر و مقبولتر و دلرباتر... در آن لحظهها كاري نميشد كرد جز اينكه بگذاريم اين دخترانِ بهخودوانهاده در بغضي بزرگ بتركند و عقدهگشايي كنند. هر چند درگيريهاي عاطفياي از اين دست به بلنداي تاريخ مسبوق بهسابقهاند، اما هرجور كه بخواهيم نگاه كنيم شايد به آدم زخمخورده و ازنفسافتادهاي كه براي تسكين يافتن آمده، در چنين لحظاتي نميشد نهيب زد كه: تقصير خودت است كه همة زندگيات را در مردت خلاصه كردي (اين نهيب را شش ماه بعد زديم)... در آن لحظات، البته سادهترين و دمدستترين كاري كه ميشد كرد اين بود كه هرچه دل تنگمان ميخواهد به مردها بگوييم و همة لذتپرستيهاي دنيا را به آنان منتسب كنيم. آن روزها در گرماگرم همة مكالماتي كه در آن جمع دوستانه مشخصاً حول همين محور ميچرخيد، ميشد به نكتهاي فكر كرد كه عامل ترمزكننده بود: همة ما زنان آن جمع دوستانه فقط از تصور خودمان دربارة زنِ دلخواهِ يك مرد ميگفتيم و نه چيزي بيشتر... در واقع امكان برخوردِ بيواسطه با جنس مخالف و شنيدن نظر مردان دربارة «جذابيت و نحوة انتخاب جفت» چيزي بود كه هيچكدام از ما زنان آن جمع تجربة آن را نداشتيم. ما زنان دربارة زنِ دلخواه يك مرد، براساس شنيدهها و ديدههايمان، فقط با امكانات ذهني خودمان فكر ميكرديم. در تفكر عاميانه، زنان به دنبال مردهاي قوي هستند و مردان به دنبال زنان زيبا... اما اين حكم در عمل بسيار چالشبرانگيز است. (گذشته از مردان اين مصاحبه كه، در انتخاب جفت، تقريباً همگي عواملي دروني را مهمتر از زيبايي تلقي كردهاند، اساساً پرداختن به مفهوم زيبايي و تأثير جريانهاي تبليغاتي و ابررسانهها در درك زيبايي نيز قابل توجه است.)
آنچه در پي ميآيد مطلبي است كه با انگيزههاي شخصي شكل گرفت. هرچند با گسترش مصاحبه و نظرخواهي در مقياسي بزرگتر و در مجالي ديگر، بتوان ماهيت پژوهشي گزارشي ديگر را پررنگتر كرد، اما بههرحال خاطرههايي از دور و نزديك و گفتوگو با چند مرد از طبقات و موقعيتهاي مختلف، كه حاضر شدند سفرة دلشان را پاي ميكرفون يك خبرنگار پهن كنند، دستمايهاي شد براي توصيف احوالاتي كه در شب عيد سال پيش، بهجاي آنكه شاد و سرخوشانه و عيدانه باشد، ابري و غمگنانه بود.
خيلي دور
1ـ من پنجساله هستم و اجازة بازي كردن با بچههاي بيادب توي كوچه را ندارم. هنوز خواهر و برادري در كار نيست و مهدكودك هم، كه گويا بهترين راهحل براي سرگرم كردن بچههاي تنهاي غرغروست، تا اين لحظه باب نشده. اما ما صاحب يك تلويزيون شاوبلورنس هستيم كه از عصر به بعد مرا ميخكوب ميكند و اين امكان تكنولوژيك، در اين مقطع تاريخي، امكان غروربرانگيزي است كه فقط در اختيار بعضيهاست. تلويزيون شاوبلورنس ما يك در چوبي دارد كه از وسط باز ميشود، به چپ و راست كشيده ميشود و فضاي عجيب و غريب خانة پولدارهايي را بهياد ميآورد كه ميتوانند ديوارهاي چوبي كاذب داشته باشند. ما ـ من و بزرگترها و آدمهاي اطراف و اكنافمان ـ در خواب هم نميبينيم كه تلويزيون نسلهاي آينده اول فينگرتاچ، بعد ريموتدار و بعد فلت و پلاسما شود. جعبة جادوي ما صبحها با پردههاي چوبي پوشيده، ساكت و صامت، در كنج ديوار بيشتر به شيئي تزئيني ميماند. مادرم عاشق سريال افسونگر است، پدرم در لحظات پخش اخبار، مثل حكومت نظامي همه را به سكوت واميدارد و خالة كوچك شانزدهسالهام، براي ديدن سريال روزهاي زندگي، ثانيهها را ميشمارد. من اما به اشتياق ديدن آقايي زندهام كه ميدانم در آن سر دنيا، در جايي به اسم امريكا، روزگار ميگذراند. اين آقا، بدون اطلاع به تصوير درميآيد و گويندگان، از قبل، ورود و ظهورش را به سمع و نظر ما نميرسانند. اين آقا ستارة يك آگهي تلويزيوني و ستارة قلب و دنياي من است.
كاپيتان بايد سيساله باشد و من حتم دارم كه فاصلة سني بيستوپنجسالة ما اصلا ً چيز مهمي نيست. او از دنياي مجهول و پرايهام عاطفي بزرگترها ميآيد و آدرس مشخصي را صاف كف دست من ميگذارد. كاپيتان، در حال فرود آمدن از پلههاي هواپيمايش، در برابر خبرنگاري كه ميپرسد: «آقا، زن ايدهآل شما چه مشخصاتي دارد؟» سينه صاف ميكند و ميگويد: «زن ايدهآل من؟ زيبا، ظريف، خوشپوش با موهاي طلايي...»
بعد تمام طول و عرض صفحة تلويزيون سياه و سفيد را موهاي زني ميپوشاند كه، در رنگينكماني از چرخيدن، موها را به چپ و راست تاب ميدهد، موها وزن دارند، حجم دارند و لَختيِ غبطهبرانگيز و ابريشمگوني دارند كه مرا ميترساند. آيا در آينده به مدد رنگ موي وِلا خواهم توانست، به اندازة اين زن ـ اين رقيب ـ زيبا و جذاب باشم؟
شبها وقت خواب، بعد از تأكيد موكد مادرم ـ كه آدمهاي داخل تلويزيون ما را نميبينند ـ در دلم به بنيان كاذبانة باور بزرگترها ميخندم و، با اتكا به نيرويي غيرقابل توضيح، مطمئن و مطمئنتر ميشوم كه كاپيتان از وجود و حضور من باخبر است.
من در تلاشم با تكتك سلولهايم اين پيام فوري را به كاپيتان برسانم.
آقا، لطفاً چه در زمين و چه در هوا، چه وقت اتومبيلسواري با ماشين روباز هشتسيلندر يا بازي در زمين بيسبال، بدان كه من زودِ زود بزرگ ميشوم و موهايم را با رنگ موي وِلا طلايي ميكنم و منتظر ميمانم تا تو مرا كشف كني.
2ـ به مدرسه ميروم و نميدانم كه اين روزها بايد به خودم بگويم:
«اي هفت سالگي
اي لحظة شگفت عزيمت
پس از تو هرچه رفت
در انبوهي از جنون و جهالت رفت...»1
نه، نميدانم.
بيخيالِ آقاي خلبان و رنگ موي وِلا، فعلا ً در تلاشم كه نوشتن 78 را با 87 اشتباه نكنم و بتوانم شكل اول و وسط و آخر ث و ص و س را ياد بگيرم.
دنياي بيرون من اما انگيزهمند و زنده در روابط بزرگهايي خلاصه ميشود كه همه با هم در اتحادي يكپارچه رسالت پيدا كردن يك عروس را گردن نهادهاند.
جستوجوگران، يعني همة زنان متأهل فاميل، اتوبوس و خيابان و سلماني و ميهماني را بدل به سايتهايي كردهاند كه در آن ميشود عروس را يافت: جويندة يابنده، برندة مسابقه، يعني عمهخانم، در مراسم عروسي اعلام ميكند: «از سليقة داداشم خبر داشتم، ميدانستم كه عروس بايد چشمهايش عسلي باشد، موهايش صاف...» و اينطور بود كه ما به عروسخانم، سيمين خانم، كه يك دختر ريزهميزة موبور و چشمرنگي بود گفتيم خانم عموجان...
3ـ سال 2536 است و اسم خيابان آزادي آيزنهاور. در خيابان آيزنهاور، ايستگاهي هست به نام شاوبلورنس. اما يكسالي ميشود كه تلويزيون شاوبلورنس ما، به لطف انقلاب جهاني رنگ، جاي خود را به تلويزيون رنگي بلر داده و ما درست در صفحة همين تلويزيون به تفاهم دو خواهر پيشتاز آوازخوان در انتخاب رنگ ساية چشمشان پي ميبريم: يا سبز يا آبي.
اما در جعبة جادو چيزهاي مهمتري پيدا ميشود كه براي فهميدنشان به رنگ نيازي نيست: اخبار جنگ ويتنام، افزايش قيمت نفت در اوپك و پياده شدن انسان در كرة ماه... در سال 2536، اتحاد جماهير شوروي يكپارچه است و فالاچي امتياز سيا را بر كا گ ب در اين ميداند كه با سازمان جاسوسي سيا ميشود مصاحبه كرد، اما با كا گ ب نه.
اما از جذابيتهاي فالاچي كه در ذهن كودكانة من ميگنجد يكي هم اين كه بر زواياي زندگي خصوصي مصاحبهشوندگانش احاطه دارد و از طرح پرسشهاي افشاگرانه پرهيز نميكند. او نفوذ و ارتباط زنها بر شاه را موضوع بحث با شاهنشاه ايران قرار ميدهد، طيف متنوع معشوقههاي كيسينجر، نخستوزير امريكا، را فهرست ميكند و ترسي ندارد از اينكه چشم در چشم اسقف ماكاريوس، پيشواي كليساي ارتدوكس و رئيسجمهور آن روز قبرس، بدوزد، تعداد معشوقههايش را رو كند و بگويد: «من هرگز آن تصويري را كه از شما رسم كردهاند باور نكردهام؛ پرهيزگار، گياهخوار. عاليجناب، ميگويند كه شما يك بار در جشني دربارة رقص يك زن گفتيد زيبايي زن نعمت الهي است، حقيقت دارد كه شما خيلي از زنها خوشتان ميآيد؟»
در سال 2536، تيمسار 60 سالة امروز ـ كه فالاچي را نميشناسد ـ بايد سيويكي دوساله باشد.
خيلي نزديك
دارم با چشمهاي بزرگساليام به دنيا نگاه ميكنم. در همين مهماني ديشب، ديدم اين آقاي تيمسار، كه ميانسالي را هم پشت سر گذاشته، خودش را از همة مردان ميهماني برازندهتر ميپندارد. البته و الحق چنين نگاهي به خود زياد هم حاصل خودشيفتگي نيست. تيمسار با گردن افراشته و بدن قوي، حتي اگر خودش نخواهد، قاطعيت بلامنازع حضورش را به محيط تحميل ميكند. كت و شلوار دوخت خارجش بر اين قامتِ يك متر و نودوهشت سانتيمتري چنان خوش نشسته كه ميشود گفت كاش خياط ميآمد و حاصل برش و سوزنزدنش را ميديد. تيمسار آشكار بر قدوبالاي سروگون خود مينازد. او به يمن همين قد و بالا چند دهه پيش به مدرسة نظامي رفته و به موقعيتي رسيده كه هنوز به آن تفاخر ميكند...
چهرة تيمسار به سايهاي درهمبرهم ميماند و تو فقط از نزديك ميتواني بفهمي كه سبيل رنگشده به چهرهاش مايهاي از وقاحتي پيدا و ناپيدا داده است. معلوم است كه، وقت خالي كردن تيوپ و مخلوط كردنش، به تناقض رنگ مشكي پركلاغي با مردمكان كمفروغ و رنگ پريدهاش توجهي نكرده. تيمسارِ حراف به كسالت شنوندههاي مؤدب روبهرويش هم توجهي ندارد...
تيمسار هميشه، وقت دورخيز كردن براي مرور خاطرات، سر بلند ميكند، نگاهش را به اطراف ميچرخاند، فاصلهاش را با همسرش ميسنجد، صدايش را پايين ميآورد و مثل فاش كردن يك سرّ مگو ميگويد: «آقا، بين همة دوستدخترهاي من ـ كه همه از دوستان شهبانو بودند ـ يكيشان حرف نداشت. كفش پاشنهبلند كه ميپوشيد همقد خودم ميشد. زمستانها پالتو پوست مينكش از تنش درنميآمد، صورت عين جينا لولو، قد و هيكل عين لورن باكال، همة افسرهاي آن موقع آواره و ديوانهاش بودند...»
در اعماق تيمسار، چيز زندهاي با بازگويي اين خاطره وول ميخورد. گذشته در حال امتداد پيدا كرده و خاطراتْ فايلهاي بستهشده در زمان حال نيستند و من فكر ميكنم ممكن است مردي را ببينم كه شجاعت بازگويي خاطراتي از اين دست را، در فاصلهاي نزديك با همسرش، داشته باشد؟
در 55 سالگي و با از سر گذراندن اينهمه تجربه
آقاي سيدولي از تيمسار پنج سالي كوچكتر است. او با رفتار و ظاهري مذهبي روبهرويم مينشيند و سر را پايين مياندازد. از همان ابتدا صحبت را به همسرش ميكشاند و او را عزيز و بزرگترين شانس زندگياش ميخواند:
«تابهحال دو ركعت نماز خانمِ من قضا نشده. روزي كه با هم ازدواج كرديم، گفتم كه چيزي را از او پنهان نخواهم كرد و من نهفقط صحبتهاي شما را به او ميگويم كه اساساً مشكلي ندارم كه مصاحبة شما در حضور او باشد.» آقاي سيدولي در مجيدية شمالي، در آپارتمان 11 واحدي زندگي ميكند كه خود سازندة آن بوده. معرفش، مهندسي كه با او همكاري كرده، او را آدم متفاوتي ميخواند كه بارها با كولهپشتي و كيسة خواب در جاهاي مختلف دنيا زندگي كرده... خودش ميگويد كه نجاري، آهنگري، لولـهكشي، برقكشي، نصب كاشي و تعمير انواع اتومبيل را ميداند و از درآمدش هيچ برآوردي بهدست نميدهد: «يكوقت، علاوه بر همة اين كارها، كار واردات لوازم ساختماني هم انجام ميدهيم، بعضيوقتها هم درآمدي نداريم و از پسانداز ميخوريم...»
او كه از دوبي و تبت تا اروپاي غربي و شرقي و جمهوريهاي مختلف روسيه را ديده، در اواسط مصاحبه، ناگهان پاسخهايم را به زبان آلماني ميدهد و به زبانهاي عربي و روسي و تركي، ميخواهد بداند كه چقدر زبان بلدم. آقاي سيدولي نهفقط بانكوك و لاسوگاس كه ماكائو را هم خوب ميشناسد. در ابتداي مصاحبه، در كت و شلوار خاكستري و با نگاه دنياديدهاش، با لحن معلموار و عارفانهاي از «انسان» ميگويد و اين «انسان» را حاصل ممزوج شدن دو عنصر باد و خاك ميداند و دقايقي بعد بحث را به جنيفر لوپز و ارتباطش با شركتهاي بيمه ميكشاند.
«از جواني فكر ميكردم اگر زني مرا فقط براي لذت بردن خودش بخواهد كه آن رابطه بهدرد من نميخورد. اگر من زني را براي لذت بردن بخواهم كه باز هم بهدرد نميخورد، چون در اين صورت يا براي پول آمده يا براي راه افتادن كارش يا به هزار دليل مصلحتجويانة ديگر... براي من نكتة مهم اين است كه طرف مقابل اساساً و از ته دل بخواهد كه كنار من باشد.» ميپرسم: «يعني انتخاب يك دختر 18 ساله با يك زن 50 ساله براي شما فرقي ندارد؟» جواب ميدهد: «مسلماً بين اين دو، كسي را انتخاب ميكنم كه بيشتر بتواند به من عشق بورزد.»
آقاي سيدولي معتقد است مردهاي ايراني غربيپسندند، و نتيجه ميگيرد كه چيزي كه در دسترس نيست باارزش ميشود. او قبول ندارد كه زنهاي اروپاي شرقي در مقايسه با زنان سياهپوست يا زردپوست جذابيت بيشتري دارند.
«مردها چون اصل را نميشناسند ميگويند چشمش قشنگ است. لبش قشنگ است، اندامش قشنگ است. زن و مرد بايد قبل از هر ارتباطي همديگر را فهميده باشند و بدانند كه براي چي در كنار هم هستند.»
يك جمله از آقاي سيدولي: «عروسك توخالي بهدرد نميخورد. جذابيت واقعي از درون ميآيد.»
«پس چطور اينهمه مرد عاشق زنهاي بيريخت ميشوند؟...»
فرزين 28 ساله با خانوادهاش در خيابان ديباجي زندگي ميكند، او مهندس الكترونيك است و ماهي 250 هزار تومان درآمد دارد. وقت مصاحبه، با آنكه بهواسطة معرف، روبهرويم نشسته و سروشكل دفتر و تحريريه را ديده، باز از من كارت خبرنگاري ميخواهد. كارت را نشانش ميدهم و از اينهمه قانونگرايي و احتياط قدرداني ميكنم. ميگويد: «چه ميشود كرد، بابا وكيل پايهيك هستند و ما هميشه با مسائل همينجوري برخورد ميكنيم، ببخشيد!» فرزين، بهرغم محافظهكاري اوليه، از همان ابتداي گفتوگو درِ قلبش را باز ميكند و دل شرحهشرحهاش را نشانمان ميدهد: «شايد هفت هشت سال پيش، من تو فكر هيكل بودم، شايد تو فكر ظاهر بودم، اما الان كه فهميدم اينقدر در دخترها نامردي زياد است خيلي بيشتر از قبل دنبال اين هستم كه طرف راست بگويد...»
از فرزين ميپرسم كه معمولا ً با دخترها در چه جاهايي آشنا ميشود. ميگويد: «گاهي تو ميهماني، ولي بيشتر بيرون، من به زيبايي و هيكل خيلي حساسم، ولي الان آنقدر همة دخترها دروغگو شدهاند كه نميتوانم خوشبين باشم، بهنظر من اگر دختري كسي را بجز من توي زندگياش داشته باشد و به من نزديك شود، فاجعه است.»
از فرزين ميخواهم كه زن ذهنياش را توصيف كند. پاسخ ميدهد: «يك آدم قدبلند با قد مثلا ً 170 سانتيمتر. بعد ذاتاً روشن باشد، نه اينكه مش كرده باشد، اين روزها همه مش دارند. من فقط يكي دو تا خانم را ديدم كه مش واقعاً بهشان ميآمد. دوست ندارم از ستارهها و خوانندهها اسم ببرم، از شخصيتپرستي و گنده كردن آدمها خوشم نميآيد، ولي خوب مثلا ً نيكول كيدمن خيلي خوب است!»
وقتي از فرزين ميخواهم نحوة انتخابش را توضيح دهد، ميگويد: «اول به هيكل و بعد به تيپ و قيافه نگاه ميكنيم. اما بلافاصله بعد، برخوردي كه طرف ميكند مهم ميشود. وقتي بهش سلام ميكني، با واكنشي كه نشان ميدهد...» ميپرسم: «چهجور واكنشي را ترجيح ميدهي؟» ميگويد: «واكنش مؤدبانه و شيطنتآميز هر دو خوب است و هركدام بهنوعي. بدترين برخورد برخورد غيرمؤدبانه و توهينآميز است و بدانيد كه اكثر دخترها بيادباند، يعني در قبال برخورد مؤدبانه و درست هم بيادباند... وقتي توانستي صحبت كني، طرف با جواب سلامش، با حرفش و با رفتارش به تو ميگويد چهكاره است، باكلاس است، بيكلاس است، آدمحسابي است.»
از فرزين كه ميپرسم تابهحال با چند دختر آشنا شده، پاسخ ميدهد: «چهل پنجاه تا.» ميپرسم كوتاهترين رابطة بين دختر و پسرها چقدر طول ميكشد، ميگويد: «خيليوقتها تلفن اول به تلفن دوم نميرسد، خودت تلفن را دادي، بعد ميگويي: لطفاً به من زنگ نزن. بعضيوقتها به يك دور زدن چند دقيقهاي هم نميرسد.»
او در مقابل اين سؤال كه چهجور دختري براي پسرها افتخار يا بهاصطلاح كلاس ميآورد، ميگويد: «پسرها با هرجور دختري دوست شوند براي خودشان دليل مثبت ميتراشند، اگر طرف ريزهميزه باشد ميگويند ظريف و مينياتوري است، اگر قدبلند باشد، ميگويند...
فرزين ميگويد كه از بين دخترهايي كه با آنها آشنا شده چهل درصدشان زشت بودهاند. خودش با اندام متوسط و در حدود 180 سانتيمتر قد، موهاي پرپشت مجعد و مشخصات ظاهري مطلوب يك مرد شرقي، تأكيد ميكند: «من ميتوانم دختري را كه قشنگ نيست دوست داشته باشم، به شرطي كه وفادار باشد. دخترها هم ميگويند براي آنها وفاداري و دوستي فابريك مهم است، ولي دروغ ميگويند.»
ميپرسم: «پس دخترها چي ميخواهند؟»
ميگويد: «بهنظر من بيشتر دخترها مادياند. همهاش ميگويند مايهدارتر و خوشتيپتر و پولدارتر، نميگويند پسر خوبتر، بهتر، كمآزارتر. من كه الان پرايد دارم فكر ميكنم با هركسي دوست شوم، به محض اينكه يكي با 405 پيدا شود ميرود طرف او.»
از فرزين ميپرسم كه تا حالا عاشق شده. ميگويد: «نه، ولي دلم ميخواهد. فقط اميدوارم طرف ارزشش را داشته باشد. ميدانيد طرف اگر ونوس هم باشد، وقتي توي فكرت امنيت نداشته باشي، ارزشش را ندارد. قيافه و هيكل در درجة دوم است. طرف ورزشكار، شناگر و بدنساز باشد خوب است، اما اينها همهاش مال دو هفتة اول است، بعد براي آدم عادي ميشود. اصلا ً به اين نگاه كنيد كه چطور اينهمه مرد عاشق زنهاي بيريخت ميشوند؟»
يك جمله از فرزين: «آدم از زني كه عاشقش است ايدز هم بگيرد ارزشش را دارد...»
همة مردان اين سالها
گوشي تلفن بيسيم را برميدارد و مثل يك آدمآهني جملههايي را ماشينوار ميگويد، هياهوي بيماراني كه ميخواهند آقاي دكتر را ببينند، با زنگهاي بلاانقطاع دو خط تلفن، همراه شده. در مقابل ميزش، چند بيمار، در اعتراض به وقت ضايعشدهشان، صف كوتاهي ساختهاند، اما همه نوبت حرفزدنشان كه ميرسد، مثل خطاكاران خطاهاي كوچك، گردنهايشان را يكوري ميگيرند و در گفتار مؤدب زير لبشان نشاني از اعتراض و قاطعيت نيست. بياعتنا و با صداي بلندش همه را سرجايشان مينشاند. ظاهراً در جمع حُضار تنها كسي كه استحقاق كمي توجه دارد منم. لبخند عجولانهاي تحويل ميدهد، با دستهاي خيلي زيبايش گوشي تلفن را برميدارد و نمايشي تعمدي و هدفمند اجرا ميكند. زني كه زندگياش عمدتاً از طريق صيغه شدن ميگذرد مصمم شده جايگاه رفيع مالياش را نشان خبرنگاري بدهد كه آمده از مردهاي زندگياش پرسوجو كند: «الو، سلام حاجآقا، پس اين 206 چي شد؟ گفته بودم خدمتتان قرمز باشد، صفر باشد.» امروز قرار بود آخرين شوهر در مطب حاضر باشد. انتظار داشتم كه آقاي احد ج.، كه در غرب تهران آهنفروشي دارد، خودش از دلدادگياش بگويد. فكر ميكردم حالا حتماً يكتنه به قاضي ميرود، همة حقهاي دنيا را به خودش ميدهد و مفصل از روزمرگي رابطة خالي از هيجانش با زن سرد و بيتوجهش ميگويد و به من ثابت ميكند كه مثل يك بيمار بدحال اورژانسي ـ به اين درمان فوري ـ به خانم منشي نياز داشته. اما آقاي احد ج. نيامد كه نيامد. در عوض خانم منشي به نمايندگي از طرف همة شوهران هفت سال گذشته بر اين نكته پاي فشرد: «به من ميگويند تو خيلي زني، هركسي تو را ببيند عاشقت ميشود...» از زير روسري خانم منشي موهاي كمپشتش پيداست. اما نه از قول خودش و نه مردان زندگياش چيزي در اين باره نميگويد.
دست و پاهاي زيبا، چشمان خمار و خمور و پروتزهايي كه در جاهاي مختلف بدن جا ميگيرند ميتوانند در رابطهاي معنيدار با جواهرهاي ايتاليايي شناسنامهدار، ماشينهاي برقافتادة پشت ويترين نمايشگاهها و اسناد آپارتمانهاي كوچك و بزرگ، به تعامل برسند. اما اين يك قاعدة عام نيست. از اسقف ماكاريوس و تيمسار و دلالان آهن ميگذريم. به دوروبرمان نگاهي مياندازيم...
«من خودم زن و بچه دارم»
آقاي اكبري 42 ساله، لاغر و استخواني و ريزنقش، نظافتچي منازل است، خودش اينجا و زن و بچهاش در اراكاند و در طول سال فقط بهمن و اسفند كاروبارش خوب است. او از هفت صبح تا هر وقت كه مشتري بخواهد ميماند و در روز گاهي تا پانزده هزار تومان دستمزد ميگيرد. آقاي اكبري در خانة خواهرش، در حوالي ميدان خراسان، زندگي ميكند.
با آقاي اكبري پيش از اين ـ تلفني ـ دربارة موضوع مصاحبه گفتهام. داوطلبانه و در يك روز پربرف، در خيابانهاي پرترافيك و بسته، خودش را رأس ساعت ميرساند و حالا ميبينيم كه با صورت اصلاحشده و كت و شلوار تميز و نو، لبخند ميزند، اما طولي نميكشد كه معلوم ميشود از آقاي اكبري نميشود حرفي درآورد:
آقاي اكبري، در جريان هستيد كه ما دنبال جواب دادن به اين سؤاليم كه چه مشخصاتي در زنها ممكن است براي مردها جالب...
وسط حرفم ميپرد:
○ توي خانههاي مردم، گوشواره، انگشتر همهچيز هست، اما من دست نميزنم، من خودم زن و بچه دارم.
حتماً. متوجهم. گفتيد كه متأهليد، چطور با همسرتان آشنا شديد؟ در خواستگاري، به خانوادة دختر توجه كرديد يا مشخصات خود دختر؟
○ ما نشناخته رفتيم. خانوادهاش را نميشناختيم، خودش را هم نديديم...
چطور؟ مگر در خواستگاري به ظاهرش نگاه نكرديد؟
○ ظاهر و باطنش را نگاه نكرديم، خواهرم بود، دامادمان بود، بعد هم گفتند برود آشپزخانه چايي بياورد، ما سرمان پايين بود، اصلا ً نگاه نكرديم.
خوب وقتي براي اولين بار بهدرستي ايشان را ديديد، پشيمان...
دوباره حرفم را قطع ميكند:
○ ما عقد و عروسي را يكي كرديم، گفتيم دو خرج نباشد.
راستي شما كه در اين شهر تنها زندگي ميكنيد، هيچ به فكر ازدواج مجدد نيفتادهايد...
○ اتفاقاً خانم خيلي دلش ميخواهد. ميگويد: براي ما خرجي بفرست، يكي را براي خودت رديف كن، اما كرايهخانه و خرجي...
صاف و پوستكنده ميپرسم:
بهنظر شما، زن مقبول چهجور زني است؟
○ همهجور زني.
بههرحال، زن مورد پسند شما؟
○ خوب، بستگي به طرف دارد. من ميروم بعضي جاها، ببخشيد، آرايشكرده ميآيند برايم چاي و فلانوبيسار ميآورند. من كه دارم خانه را تميز ميكنم، فكر ميكنم: آخر شما چرا آرايش ميكنيد؟ چه فايدهاي دارد؟ من كه خودم زن و بچه دارم...
نه، ببينيد، شما فيلم نگاه ميكنيد؟
○ نه، ويدئو ندارم، سيدي ندارم، ماهواره ندارم. خانهها كه ميروم، ميگويند: بيا ماهواره تماشا كن. ميگويم: فايده ندارد، وقت تلف ميشود...
بالاخره بگوييد زن مورد پسند شما چهجور زني است؟
○ نه خانم، چرا از مردم بگويم، بگذار از خودم بگويم. من انگشتر و النگوي خانمم را فروختم براي اجاره خانه، خواهرزنم گفت چرا... خانم، من به كسي نگفتم، اما براي ازدواج چند جا رفتيم خواستگاري، يكياش آبعلي بود، يكياش دولتآباد، يكياش...
يك جمله از آقاي اكبري: «موهاي خانمها بلند باشد خيلي بهتر است، مثل موهاي خانمم.»
«بچههاي سمت ما همهشان دنبال دخترهاي مناسب و سنگيناند»
آقاامير بچة حوالي شرق تهران است. شناسنامهاش نشان ميدهد كه 23 سال دارد، اما گردن افراشته و قاطعيت گفتار و استعدادش در طبقهبندي مسائل او را پختهتر از سنش مينماياند. در يك قنادي در حوالي خيابان پيروزي، صندوقدار است و، در كنار كارهاي متفاوتي كه انجام ميدهد، تا ماهي 250 هزار تومان درآمد دارد. امير ريزنقش و تروفرز، در يك روز برفي، با ريش و سبيل و موي بلند ـ طرحي از هيپيهاي دهة هشتاد ـ بهگفتوگو نشست.
«من دنبال دختري ميگردم كه ـ عرضم به خدمتتان ـ خودش بداند كه مهمترين چيزي كه دارد متانتش است... دخترهاي محل ما، كه ديگر ماشاءالله از همهجا آرابيراترند، مثل يك زن آرايش ميكنند و تريپ امروزي ميزنند، ديگر چادري و از اينجور مدلها خيلي كم شده. زنها و دخترها از ظاهرشان پيداست كه سه دستهاند: مجرد و متأهل و مطلّقه. خوب ما اول به ظاهر طرف نگاه ميكنيم تا ببينيم مجرد است يا متأهل، ولي حالا به هر دختري بگويي: "ببخشيد، چون زير ابرو برداشتهايد، فكر كردم متأهليد." جواب ميدهد: "خوب اگر اين كارها را نكنيم، ميگويند طرف اُمُل و دهاتي است..." ميرسيم به زنهاي متأهل و خانهدار. اينها ظاهرشان سنگين است و محجبه هستند. اكثراً برخوردشان طوري است كه اگر بهعنوان كاسب بگويي سلام، نميگويند سلامعليكم، ميگويند سلام. همين. مطلّقهها هم اكثراً ـ نميدانم به اينهايي كه ابروهايشان را ميتراشند و مداد و اينها ميكشند چه ميگوييد ـ تريپشان اينجوري است، تريپهاي جلف كه جلبتوجه ميكنند. خود اين خانمهاي مطلّقه دو دستهاند. يا برايشان پول مهم است و بيشترشان ميروند طرف مردهاي زندار، يا اينكه قبلا ً شكست خوردند و احتياج به تكيهگاه دارند و فابريك ميشوند. من خودم چندتا از آنها را ميشناسم، شوهرهايشان عملي بودند، نتوانستند با طرف بسازند يا اينكه ميگويند: "از اول هم از يارو خوشمان نميآمد، ما را بهزور داده بودند. "من عاطفيام و فكر كنم از علتهاي شكستخوردنم هم يكياش همين عاطفيبودنم باشد. اگر كسي از گذشتهاش تعريف كند، يكجورهايي دلم برايش ميسوزد و كمكش ميكنم.» از امير ميخواهم كه دربارة كمك كردن بيشتر توضيح دهد. ميگويد: «از لحاظ مالي تا جايي كه از دستم بربيايد، و از نظر عاطفي هم با برخورد مناسب. من با زنها و دخترها زياد سروكار داشتم و ميدانم بايد چطور برخورد كنم، از چه كلمات و واژههايي استفاده كنم تا خودم را توي دلشان جا كنم.»
از امير ميپرسم كه درحالحاضر چهجور دختري در زندگياش هست، پاسخ ميدهد: «داداشم چند وقت توي بيمارستان بستري بود. من ديدم اين خانم كه از من ده سالي هم بزرگترند دارند از ته سالن نگاه ميكنند. من سرم را انداختم پايين، ديدم نه، يكجورهايي دارند نگاه ميكنند. خوب معلوم بود كه دختر نيستند و من با شناخت و عقيدهاي كه دارم با زن شوهردار سلامعليك هم نميكنم چه برسد به دوستي. رفتم جلو و اولين سؤالي كه كردم اين بود: "مجرديد يا متأهل" متاركه كرده بودند و يك بچه داشتند.
و حالا شما به اين خانم كمك مالي هم ميكنيد؟○ نخير، چون احتياجي ندارند.
امير در توضيح مشخصات «اين خانم» ميگويد: «چادري است، آرايشگر است، سنگين است، با خانوادهاش زندگي ميكند، به من هم گفته كه از سمت دوستهاي داداشش خواستگار زياد داشته، هم براي عقد دائم و هم براي صيغه شدن. ولي چون در زندگي قبلياش عشق و علاقه نبوده، دنبال اين چيزهاي مادي نيست.»
بهنظر امير، «قوة جنسي از آن قوههاييِ است كه واقعاً روي آدم تسلط دارد، ولي بعداً كه فكر كني ميبيني ارزش يكسري كارها را ندارد. من به قول بچهها مغرورم و سرم را بالا ميگيرم. شايد آدم راهبهراه بتواند مخ بزند، اما من دلم ميخواهد يك زيد فابريك كنارم داشته باشم و اصلا ً آويزان كسي نشوم. بالاخره نياز جنسي يك واقعيت است، اما به قول قديميها سري كه توي كلاه بشكند بهتر از اين است كه بخواهد بيرون كلاه بشكند و همه خبردار شوند. شايد پررويي بهحساب بيايد، ولي من كه با اين خانم آشنا شدم، از مادرم پرسيدم: مامان، صيغه كردن يك خانم مطلّقه ممكن است چه دردسرهايي پيش بياورد؟... مامانم گفت: اگر طرف راضي باشد، هيچي... من با اين خانم صيغه كردم.»
امير ميگويد: «زنها واقعاً فهميدهترند و ميتوانند آدم را درك كنند، اما خوب از جنبههاي ديگر مسلماً اگر بيست سالش بود بهتر ميشد.»
امير در توصيف تجربة عاشقانهاش ميگويد: «كسي كه عاشق باشد با نگاه بد به طرف نگاه نميكند. اصلا ً در موردش چنين فكرهايي نميكند و همهچيز را ميگذارد براي بعد از ازدواج. پارسال اينموقع من عاشق بودم، ولي شايد گفتنش به كارتان نيايد.»
از امير ميپرسم: «اگر دختر متين مورد نظر شما چاق و قدكوتاه باشد، ممكن است سر صحبت را با او باز كنيد؟»
ميگويد: «يك موقع دختري هست با همين مشخصاتي كه شما ميگوييد ولي خيلي بانمك است، حالا اگر سنگين و موقر باشد، خيلي بيشتر هم جلبتوجه ميكند...»
از امير ميپرسم چرا يك دختر همسن خودش يا كوچكتر را انتخاب نميكند؟ ميگويد: «من سروكلههايم را زدم. دوستشان داشتم، بهم نارو زدند. يكجور ديگر با آنها تا كردم باز هم نارو زدند. يك زن بيوه دقيقاً ميداند من چي ميخواهم.»
امير توضيح ميدهد كه بچههاي سمت آنها همهشان دنبال دخترهاي مناسب و سنگيناند...
و نكتة مهمي كه امير، در پايان گفتوگو، به آن اشاره ميكند اينكه: «بچههاي شمال شهر چون از فضل پدر بهشان رسيده و سختي نكشيدهاند، نميتوانند طرف را درك كنند. كسي كه خرپول است دنبال اين است كه سروتيپي براي خودش درست كند و با ماشين مدلبالا جلبتوجه كند، دخترهاي آنجا هم دنبال همين چيزها هستند، نگاه ميكني ميبيني طرف سيستم انداخته به ماشينش خدا تومن...»
يك جمله از امير: «زيدي كه بتواند فابريكت باشد و از هر نظر بهدردبخور باشد، واقعاً پيدا نميشود.»
«ميخواهم با كسي بمانم كه شعور بيشتري داشته باشد»
هوندا آكوردِ ميثم 25 ساله، كه در قزوين مهندسي عمران ميخواند، تيرهرنگ است. ميثم به ماشينش رينگ و لاستيك انداخته و منبع اگزوزش را تعويض كرده. اينها را كه ميفهمم، در كنجكاوي موذيانهاي، براي بازديد از سيستم صوتي ماشينش ترغيب ميشوم. در ساية سيستم سابووفر و بومباكس و آمپليفاير، ناگهان صدايي صاعقهوار و شوكآور بر فضاي داخل ماشين فرود ميآيد و آقاي خوانندهاي يافتههايش را در باب عشق چنين ارائه ميدهد:
«عشق يك چيزي مثل كشك و دوغه/ تمام زندگي پر از دروغه/ هيچكسي هيچكسي را دوست نداره/ دوست دارم، عاشقتم شعاره...»
ميثم توضيح ميدهد كه نام اين تِرَك عشق اينترنتي است، او خيلي زود بهسراغ اصل قضيه ميرود و قد بلند دخترها را مهمترين عامل جذابيت ميداند. خودش با قد 190 سانتيمتر و بعد از سالها شنا و فوتبال و بدنسازي، در ابتداي گفتوگو، بر ترديدش فائق ميآيد و ميگويد:
«حالا شايد گفتنش درست نباشد، اما يك روز كه با بچهها رفته بوديم خريد لباس، يك توليدكنندة پوشاك از من خواست مدل بشوم. بچهها هستند، بچهها شاهدند...»
او در منطقة پاسداران تهران ساكن است. با اعضاي خانوادهاش از سه اتومبيل استفاده ميكنند: «بابا يك ماشين امريكايي دارد، من و خواهر و برادرم هم هر وقت هر ماشيني توي پاركينگ باشد، برميداريم.» ميثم در پيدا كردن دختر مورد نظرش به اين نكات توجه ميكند: «بهتر است طرف ماشين داشته باشد كه گاهي اگر، به احتمال يك درصد هم، من ماشين نداشتم، بتوانيم برويم بيرون... خانهشان نزديك باشد كه بتوانيم توي اين شهر شلوغ راحت همديگر را ببينيم و بعد هم اينكه برادر و پدر شاخ نداشته باشد...»
در گفتوگوي يكساعته با ميثم، ناخودآگاه بيشتر بحثها به قد بلند ختم ميشود: «آنهايي كه قدشان بلند است لباس به تنشان خيلي خوب جواب ميدهد. دختري كه من سه چهار سال دوستش داشتم، 178 قدش بود و هميشه سر مانتو كوتاه پوشيدنش دعوايمان ميشد.»
ميثم، با وجود سن كمش، با لحني نوستالژيك از گذشته حرف ميزند: «من از ششسالگي كه مهد ميرفتم، حواسم به دخترها بود. بعد هم وقتي در منطقهاي زندگي كني كه شرايط اقتصادي خوب باشد، در سن كم، از امكانات خوبي استفاده ميكني. من چون از بچگي قدم بلند بود و هيكل درشتي داشتم، در دورة راهنمايي با مردهاي بزرگي بيرون ميرفتم كه وضعشان خوب بود، يا مثلا ً يارو شانزدهسالش بود و در سال 75، كه پرايد ماشين باكلاسي بود، پرايد و پژو داشت.
اما بگذاريد بهتان بگويم كه بعد از اينهمه شيطنت فهميدم بايد كسي را انتخاب كنم كه شعور بيشتري داشته باشد. كلا ً توي زندگيام فقط سه تا دختر را ميشناختم كه از خودم كوچكتر بودند و حالا به اين نتيجه رسيدم كه خانمهاي متاركهكرده خيلي بهتر از دخترها هستند. دخترها زود عاشق ميشوند، زود هم يادشان ميرود.»
يك جمله از ميثم: «واسة رفتن هيچكس نبايد غصه خورد.»
«من توي خيابان عاشق كسي نميشوم...»
رضا آ.، 26 ساله، در دانشگاه تهران عمران خوانده و از دانشگاه علم و صنعت فوقليسانس با گرايش سازه گرفته است. رضا در حوالي مينيسيتي زندگي ميكند، قصد ازدواج دارد و ميتواند در ماه تا 400 هزار تومان درآمد داشته باشد.
رضا ميگويد كه در زندگياش هرگز دوستي يا ارتباطي هرچند كوتاه با جنس مخالف نداشته. به ظاهرش نگاه ميكنم و فقط آراستگي ظاهري و رفتاري اجتماعي و ادب ميبينم. در مقابل چندوچون و تعجبم ميگويد: «من هرگز دروغ نميگويم، يعني تحت تأثير شرايط، واقعيتها را تحريف نميكنم. مطمئن باشيد با شما صادقانه حرف ميزنم.»
در اين صورت، فكر نميكنيد روية زندگيتان شبيه بيشتر همسن و سالهايتان نيست؟
○ ممكن است اينطور باشد، اما براي اين موضوع دليل دارم. از موقعي كه يادم ميآيد هميشه درس خواندهام. البته مواردي پيش آمد كه خودم متوقفش كردم. البته بهنظر خودم هم آدم يك بُعدي جالب نميآيد، اما عواقب كار را در مورد دوستانم ديدم كه دنبال اين مسائل رفتهاند. اين آشناييها معمولاً تصادفي پيش ميآيد، از قبل شناختي وجود ندارد و بعداً وقتي با برنامههاي مهم زندگيشان تداخل پيدا كرده، بحرانهاي خيلي بدي را برايشان بهوجود آورده، بحرانهايي در حد اخراج شدن از دانشگاه...
يعني شما فكر ميكنيد با ارتباط برقرار كردن با جنس مخالف همة زندگي تعطيل ميشود؟
○ نه لزوماً، ولي براي پيدا كردن فرد مناسب و ارتباط مثبت بايد وقت گذاشت و من هرگز چنين وقتي نداشتم. حتي تابستان درس ميخواندم و واحد برميداشتم. اگر روي درس متمركز نبودم، شايد باز هم ميتوانستم فوقليسانس بگيرم، ولي نه در گرايشي كه ميخواستم.
بعضيها معتقدند مردي در آستانة ازدواج، كه تجربة شناخت جنس مخالف را ندارد، از تجربة مهمي در زندگي بيبهره بوده؟
○ از يك جهت فرمايشتان را قبول دارم و از جهتي ديگر نه. چون براي كسي كه قصد ازدواج دارد تجربة دوستدختر الزاماً سابقة مفيدي نيست. فقط كساني ميتوانند در ازدواج از تجربههاي مفيد استفاده كنند كه قبلا ً ازدواج كرده باشند.
آيا هرگز كمبود چنين ارتباطي را در خودتان احساس نكرديد؟
○ بهخاطر هدفي كه داشتم چشمپوشي كردم.
حالا از فوايد اين پرهيز بگوييد...
○ ببينيد، بههرحال من همسر دلخواهم را پيدا خواهم كرد، ولي ترجيح ميدهم كه هرگز اين خانم را حتي در ذهنم با هيچ خانم ديگري مقايسه نكنم. شايد همسر آيندة من ضعفهايي داشته باشد، در اين صورت، در لحظة برخورد با آن ضعف، ناخودآگاه مقايسهاي پيش ميآيد كه زندگي را سست ميكند. من قبول ميكنم كه تجربة ارتباط با خانمها را ندارم، اما فكر نميكنم چيز سختي باشد. حالا ميتوانم اين تجربه را با نامزدم داشته باشم.
از رضا كه ميخواهم ملاك انتخاب همسر مناسبش را توضيح بدهد، ميگويد: «از بررسي خانواده شروع ميكنم. خيليها از عشق و عاشقي شروع ميكنند و بعد دنبال ايناند كه ملاكهايشان را در طرف مقابل پيدا كنند. در نهايت هم ممكن است از بخشي از ملاكهايشان صرفنظر كنند، اما من از آنطرف شروع ميكنم و در انطباق ملاكهايم هم مصممم. دلم ميخواهد دانشگاهرفته و اجتماعي باشد و مثل خودم ابداً با كسي دوست نبوده باشد.
يك نفر ممكن است يك بار شماره گرفته باشد اما در عمل دوست نشده باشد، او ميتواند همسر شما باشد؟
○ نخير، چون بهنظر من اين پروسه اگر شروع شود، تمامي ندارد. پذيرش شمارهدادن و شمارهگرفتن، چه در زن و چه در مرد، يعني پاية ارتباط را گذاشتن، و كسي كه آمادة ورود به چنين فضايي باشد بالاخره واردش ميشود.
از رضا ميپرسم هرگز با زني برخورد كرده كه تا مدتي به فكر زيبايياش باشد. ميگويد: «بارها. ولي فقط براي چند ساعت و بعد بهراحتي ميتوانم فراموش كنم.» رضا تأكيد ميكند كه دنبال دختر خوشگل نيست و حاضر نيست زن آيندهاش توي چشم باشد. و ادامه ميدهد: «البته دلم نميخواهد بهم بگويند: رضا اين چيه تو رفتي گرفتي؟ كافي است چند دقيقه در ميدان ونك قدم بزنيد. دخترهايي را ميبينيد كه بهقدري زيبايند كه در كوچه و خيابان، چه شوهر و نامزد كنارشان باشد و چه نه، ناخودآگاه همه نگاهشان ميكنند. من حاضر نيستم در چنين موقعيتي باشم.»
از رضا كه ميپرسم مباني شرعي و اعتقادي چقدر تاكنون در نحوة رفتارش تأثيرگذار بوده، پاسخ ميدهد: «فكر نميكنم بهخاطر ترس از گناه بوده... از اول اعتقادم به اين بود كه خانمم نبايد اين كار را كرده باشد و اگر خودم چنين كاري را كرده باشم، ظلمي است در حق او... بهنظر من ابراز بعضي رفتارها و گفتارهاي محبتآميز فقط مختص همسر است.»
يك جمله از رضا: «نظرم در مورد مردهاي زنداري كه دوستدختر دارند افتضاح است.»
«زيبايي عميق ذرهذره كشف ميشود»
آقاي ج.، نقاش و عاشق ادبيات و سينما، برخلاف قرار و مدار اوليه، تن به مصاحبه نميدهد و ميگويد كه از پرسش و پاسخ خوشش نميآيد. در عوض، با اين اعتراف كه كتبياش بهتر از شفاهياش است، چند روز بعد اين نوشته را برايم ميفرستد:
«اول بگويم كه بههرحال جواني بهخوديخود يك امتياز است. مثلاً يك دختر معمولي 25 ساله به يك ملكة زيبايي 50 ساله ارجحيت دارد. اما درعينحال تصور ميكنم حس زيباييشناسي آدم ارتباط مستقيمي با سنوسال دارد، لااقل در مورد من اينطور بوده. من از كودكي خوانندة نشريات بودم و در آن سالها از بزرگسالها ميشنيدم كه زيبايي بعضي از ستارههاي مشهور را تحسين ميكردند، ولي من در سالهاي نوجواني كسان ديگري را زيبا ميدانستم. حالا كه سي چهل سال از آن سالها ميگذرد، وقتي همان مجلهها را ورق ميزنم و فيلمهايشان را تماشا ميكنم، ميفهمم كه آن تحسينها اغراقآميز نبوده. عكسها و فيلمها همان عكسها و فيلمها هستند، اما حالا انگار چشمهاي من رگ و پي و اتصالاتش به مغز و قلب و كل اين دستگاهِ زيبابينِ زيباييشناس كاملتر و آبديدهتر و باتجربهتر و گوهربينتر شده است.
زاوية ديگر: زماني زنان و دختران ريزنقش را دوست داشتم، اما حالا فارغ از اينكه چنين فردي چه سنوسالي دارد، آنها را در حد دختركاني ميبينم كه ميتوانند جاي فرزندانم باشند. در نوجواني، آرزو داشتم كه زن هندي بگيرم، شرم شرقي و مهرباني و موهاي زيبايشان برايم ايدهآل بود، اما حالا اين نوع زيبايي زياد برايم هيجانانگيز نيست.
غايت نقاشي تصوير كردن زيبايي است، اما بايد از سطح زيبايي گذشت. وقتي مردها از پوست لطيف و اندام رعنا ميگويند، درواقع از خودشان و از درخواست و تمايلشان پرده برميدارند، اما اين سطحيترين و بيرونيترين نوع درخواست ما مردهاست. هرچند سطحيترين نوع درخواست هم به واقعيتي انكارنشدني ميماند، اما بسياري از ما مردها توان آن را داريم كه، از سطح زيباييهاي صوري، به زيباييهايي پيچيدهتر و نابتر و گواراتر برسيم. ناگفته پيداست كه عدهاي نيز هرگز مجال آن را نمييابند تا از آن سطح ابتدايي بگذرند و سطوح عميقتري را تجربه كنند. زيبايي عميق ذرهذره كشف ميشود و به همين دليل است كه ما مردها ميتوانيم با زني كه، بهدليل سرطان، سينهاش را بريدهاند يا مرضي او را بر صندلي چرخدار دوخته زندگي عاشقانهاي داشته باشيم.»
*
دارم با چشمهاي بزرگسالي به خودم نگاه ميكنم. ميبينم كه از نظريههاي مطرحشده در باب سرمايهداري، مصرفگرايي و شيءزدگي انسان بيخبر نيستم. ايدههاي مربوط به ازخودبيگانگي را ميشناسم و باز دلم بزرگترين تلويزيون ممكن را ميخواهد؛ تلويزيون پلاسمايي كه زاوية ديد ندارد و كيفيت صدايش كولاك ميكند. كودك درون گوشش را بر حرف حساب بسته، مسخشدگي انسان از طريق تبليغات را كه نشانش ميدهم تجاهل ميكند، پاي بر زمين ميكوبد و بزرگترين تلويزيون ممكن را ميخواهد. كودك درون كارش را بلد است! تلويزيون كه ميآيد، رفتوآمد يكخطدرميان عسل، دخترعموي بيستوچندسالهام كه مهندسي كامپيوتر ميخواند، به خانة ما مستمر ميشود.
سيمينخانم، خانم عم
نوع اول: مرد خودخواه و متعصب افراطي
اين نوع مرد ممكن است براي زن چهار مشكل بزرگ ايجاد كند : اختلاف عقيده ي دايمي ، نزاع هميشگي ، عصبي بودن و سختي معاشرت!
نوع دوم: مرد عصبي مزاج
اين نوع مرد ، در واقع يكي از انواع مرداني است كه دكتر آدامز اصلاً سخن گفتن با آنها را نيز براي دختران خطرناك مي داند. چنين مرداني كه روحي عصبي دارند با همسر خود سر كوچك ترين مسأله نزاع و مشاجره ي سختي مي كنند و يك زندگي شيرين و مفرح را به كام همسر بدبخت و بچه هاي بيگناه و حتي آشنايان دور و نزديك تلخ مي سازند!
نوع سوم : شوهر سختگير و بي گذشت در امور مالي
شوهري كه در امور مالي زن بسيار سختگيري ميكند و سر سوزني گذشت ندارد ، به درد زندگي نمي خورد. البته مقصود اين نيست كه بايد زن بي اجازه ي شوهر هر چه ميخواهد خرج كند ، بلكه دكتر آدامز معتقد است كه بيشتر مشاجراتي كه در خانه روي مي دهد فقط بر سر پول است. حال آنكه در اصل نبايد چنين باشد ، خيلي از زن و شوهرها چندان كه به پول اهميت مي دهند، هرگز براي تربيت بچه ها ارزش قايل نيستند، البته زن و شوهر به واسطه ي پول مشاجره نمي كنند، بلكه در اكثر اوقات طريقه ي خرج كردن آن است كه موجب سر و صدا و نزاع ايشان ميگردد. پس زني كه به خوبي مديريت خانه را انجام ميدهد، پول را با حساب و كتاب و مناسب خرج ميكند و يك شاهي را هم حرام نمي كند و باز مورد شماتت و سختگيري شوهر قرار مي گيرد، حق دارد گلايه مند باشد.
نوع چهارم : مردي كه سريع و آسان دروغ مي گويد!
شوهراني كه براي پيشرفت مقاصد خود ، دروغ هاي كوچكي مي گويند و يا گاه اين كار را براي تمسخر همسر خود انجام ميدهند. بالاخره يك روز كارشان به دادگاه خانواده مي كشد. اين گروه مردان همواره در دنيايي از وهم و خيال در پروازند و معمولاً فراموشكار هم ميشوند و تمام دروغ هايي را كه گفته اند از ياد مي برند چون از قديم گفته اند كه «دروغگو هميشه فراموشكار است! »
نوع پنجم : مردان فراري از ميدان مبارزه!
پنجمين گروه مرداني هستند كه از موانع و مشكلات فراري هستند و به جاي اينكه از مشكلات زندگي استقبال كرده و در رفع آن كوشا باشند ، فرار را بر قرار ترجيح ميدهند. طبيعي است مرداني كه حاضر نيستند به جنگ موانع و مسايل زندگي بروند و همواره ميدان مبارزه را ترك مي گويند، در زندگي زناشويي هم براي همسر خود تكيه گاه مناسبي نخواهند بود.
نوع ششم : مردان نامنظم و بي ادب در نزاكت!
ازدواج با مردان نامنظم و به دور از ادب و نزاكت نيز به صلاح نيست. بي نظمي خواه در تعيين وقت ، خواه در لباس و غذا و يا هر چيز ديگر، شما را از زندگي بيزار ميكند.
نوع هفتم : مرداني متعلق به خويشاوندان خود!
شوهري كه فقط به اقوام و خويشان خودش تعلق دارد نيز از جمله شوهراني است كه ابداً به درد شما نمي خورد. چون اين گونه مردان اصلاً به شما متعلق نيستند و از آن دردانه هاي عزيز كرده ي پدر و مادر خود هستند كه مي خواهند هميشه كنار آنها باشند . پس چه وقت ميتواند به شما رسيدگي كند، چه وقت فرصت حرف زدن با شما را دارد؟ سرپرست انيستيتو راهنمايي ازدواج اعتقاد دارد كه زندگي با اين نوع مردان، همواره اختلاف در منزل به وجود مي آورد و حرفهاي بي مورد و بي ارزش هميشه در منزل شما منعكس ميشود كه به دنبال خود دعوا مرافعه خوهد آورد.
نوع هشتم : مردان راحت طلب!
شوهر راحت طلب، از جمله خطرناكترين مردان جهان خلقت است . مردي كه بي هدف و بيهوده پشت شيشه رستوراني نشسته، از پنجره بيرون را تماشا مي كند و پك به سيگارش مي زند و وقت كشي مي كند، يا مردي كه در خيابان بدون برنامه مشغول قدم زدن است و يا با اتوبوس به اول خط و آخر خط مي رود و مردم را تماشا مي كند و با آسودگي خاطر وقت خود را بي سبب تلف مي كند، موجودي است كه خوشبختي در كنار او امكان ندارد، بلكه اساساً زندگي با چنين مرد راحت طلب و بي درد و سهل گذراني به هيچ وجه صلاح نيست. __________________
زنان از نيمكره راست مغز خود استفاده می کنند
” دكتر جغتايي:چون زنان بيشتر از نيمكره راست مغز خود استفاده مي كنند ” دكتر جغتايي:چون زنان بيشتر از نيمكره راست مغز خود استفاده مي كنند ،احساسي تر هستند و به همين دليل هم بيشتر به مسائلي روي مي آورند كه با منطق ،توجيه پذير نيست ... “
و به همين دليل هم بيشتر به مسائلي روي مي آورند كه با منطق ،توجيه پذير نيست ... “
عوارض عصبي و رواني ناشي از جنگ
چهارمين سمپوزيوم پيشگيري و درمان عوارض عصبي و رواني ناشي از جنگ، اول و دوم اسفند در دانشگاه علوم بهزيستي برگزار مي شود. دكتر سيد علي احمدي ابهري رئيس اين سمپوزيوم در گفتگو با باشگاه خبرنگاران افزود: در اين سمپوزيوم به آموزش و پيشگيري و توانبخشي پرداخته مي شود و اكثر خانواده هاي اين بيماران را پوشش مي دهد زيرا در خانواده هايي كه چنين بيماري وجود دارد نياز به اين است كه اعضاي خانواده آموزش هاي لازم را در برابر رفتارهاي غير قابل پيش بيني اين افراد ديده باشند تا بتوانند اقدامات درماني لازم را انجام دهند.</p>
<a name="more"></a>
<p>وي تصريح كرد: آموزش و پيشگيري توام بوده و جنبه توانبخشي در اين سمپوزيوم در نظر گرفته شده و هستند بيماراني كه به علل مختلف مبتلا به سوء مصرف مواد شده اند و اين نياز احساس مي شود كه تمامي متخصصان در رشته هاي مختلف پزشكي آموزش هاي لازم را در خصوص درمان هاي روتين از جمله دارو درماني و روان درماني ببينند تا بهتر از گذشته بتوانند به اين قشر كمك كرده و در اين همايش سه كارگاه كاري اعتياد درماني داروي درماني و روان درماني همراه با توانبخشي برگزار مي شود.</p>
<p>وي يادآور شد: اين سمپوزيوم دو روزه در سالن آمفي تئاتر دانشگاه علوم بهزيستي برگزار و
دردسرعجيب مردي که 39 بار ازدواج کرد
هموطن-فرزندان مردي که 39 بار ازدواج کرده است براي اثبات نسب با مشکلي عجيب مواجه شده اند.
به گزارش خبرنگار ما چندي پيش جوان 19 ساله يي به نام کامران با مراجعه به دادگاه خانواده شماره دو دادخواستي را مبني بر اثبات نسب با پدرش ارائه داد و به قاضي اقدم - رئيس شعبه 261 - گفت؛ من به تازگي صاحب فرزند شده ام اما زماني که براي صدور شناسنامه او به ثبت احوال مراجعه کردم گفتند از آنجا که شناسنامه خودم مخدوش است نمي توانند براي فرزندم شناسنامه صادر کنند.
ماجرا از اين قرار است که پدرم همسران زيادي داشت و بسياري از اين زنان به صورت صيغه يي به عقد پدرم درآمده بودند و نام پدرم در شناسنامه من و تعدادي از خواهران و برادران ناتني ام به ثبت رسيده است، از سويي پدرم سال ها قبل فوت شده و اکنون من هيچ راهي براي معرفي پدرم ندارم.
پس از اظهارات کامران قاضي دادگاه از وي خواست براي اثبات ادعايش مبني بر اينکه فرزند مردي متوفي به نام قدرت الله است چهار شاهد به دادگاه معرفي کند.
جوان 19 ساله نيز پس از گذشت چند روز چهار برادر خودش را به عنوان شاهد به دادگاه معرفي کرد و يکي از اين برادران که اکنون 70 سال دارد در توضيح اين ماجراي عجيب گفت؛ ظاهراً من بزرگترين پسر قدرت الله هستم، او که راننده کاميون بود هميشه در سفر به سر مي برد و مجبور بود ايام طولاني را در شهرهاي مختلف اقامت داشته باشد به همين خاطر نيز بارها ازدواج کرده است. من دقيقاً نمي دانم پدرم چند بار ازدواج کرده و همسران او در کدام شهرها ساکن هستند اما آن طور که خودش به ما گفته 39 زن را به عقد خودش در آورده است و تقريباً از همه اين زن ها صاحب فرزند شده است.
مرد 70 ساله ادامه داد؛ پدرم هيچ گاه مشخصات و نشاني همسرانش را به من و مادرم که زن اصلي او بود نداد، به همين خاطر پس از فوت وي ما نتوانستيم آنها را شناسايي کنيم و اکنون نيز نمي دانم چند خواهر و برادر دارم اما کامران برادر ناتني من است و ما مادر او را به اين خاطر که ساکن تهران بود به خوبي مي شناسيم. پس از شهادت مرد 70 ساله و سه برادر ديگرش قاضي اقدم، کامران را براي انجام آزمايش DNA به پزشکي قانوني معرفي کرد و متخصصان با بررسي نمونه ها اعلام کردند ادعاي اين جوان مبني بر وجود نسبت پدر و فرزندي ميان او و قدرت الله صحت دارد.
به اين ترتيب رئيس شعبه 261 طي حکمي دستور داد تا نام مرد متوفي به عنوان پدر در شناسنامه کامران ثبت شود تا او بتواند براي نوه قدرت الله نيز شناسنامه دريافت کند.
اين در حالي است که چند شکايت مشابه نيز در مراجع قضايي چند شهرستان مطرح است و تحقيقات در اين خصوص همچنان ادامه دارد
من مطمئن هستم که هیچ کدام از شما دوست ندارد با یک "عاشق خسته کننده" ارتباط برقرار کند. برای اینکه به شما کمک کنیم تا این تقدیر وحشتناک را برگردانید، لیستی از 7 موردی که به نظر خانم ها در روابط جنسي ملال آور است را جمع آوری کرده ام. پس اگر می خواهید همسرتان را در حالتی نگه دارید که همواره تقاضای بیشتری از شما داشته باشد، مقاله زیر را بخوانید؛
1- اجازه گرفتن
هیچ چیز شهوانی در مورد مردی که برای برقراری رابطه جنسی از همسر خود اجازه می گیرد، وجود ندارد. یک عاشق واقعی به درستی می داند که چگونه با رفتار خود می تواند به خانمش بفهماند که در موقع بخصوص آماده انجام آن کار است و به هیچ وجه نیازی به سوال پرسیدن ندارد. برای شروع، یک نگاه عمیق و عاشقانه و یا لمس کردن محل بخصوصی می تواند گویای همه چیز باشد.- قابل پیش بینی بودن
اگر مدتی است که با هم رابطه دارید، پس این گزینه شاید حالا به صورت یکی از مشکلات شما در آمده باشد. یکی از دلایلی که در ابتدای رابطه، شما و همسرتان احساس نیاز شدیدی به هم می کردید تنها به این خاطر بوده که از چگونگی روحیات و تمایلات یکدیگر آگاه نبودید. اگر شما برای سالیان دراز همان روش های جذب کردن قدیمی را به کار بگیرید، دیگر هیچ جذابیتی برای او نخواهید داشت.از امتحان کردن روش های جدیدی که ممکن است هر دوی شما از آن لذت ببرید، ترس و واهمه نداشته باشید. هیچ گاه اجازه ندهید رابطه شما به جایی برسد که همسرتان بتواند به راحتی حرکات شما را پیش بینی کند. به عنوان مثال اگر همیشه 5 دقیقه صرف پيش نوازی می کردید این بار 15 دقیقه این کار را انجام دهید، و او را بیش از پیش به وجد بیاورید. از این طریق او دیگر نمی تواند حرکات بعدی شما را پیش بینی کند و خیلی زود خودتان هم متوجه آنها نخواهید شد.
3- سکس مکانیزه
امروزه اکثریت خانم ها معتقدند که سکس بدون احساس، خسته کننده و بیهوده است. هیچ خانمی دوست ندارد که به او مثل یک بازیچه نگاه شود. البته منظور من این نیست که شما مجبورید تمام خواست ها و تمایلات خود را کنار بگذارید، اما او هر چقدر هم که خونسرد باشد باز هم یک زن است و هیچ چیز را بیشتر از این دوست ندارد که مانند یک خانم با او رفتار شود. بنابراین سعی کنید که مرد رویایی او باشید و هر چند وقت یکبار با او معاشقه کنید.</p>4- فرا نرفتن از مرزها
هرچند بسیاری از خانم ها ( و همچنین آقایون) احساس می کنند که باید نسبت به هر نوع عمل جنسی که با شریک زندگی شان انجام می دهند، در آخر به رضایت دست پیدا کنند؛ اما حقیقت این است که بالاخره یک روز از روال عادی امور خسته میشوند و به این فکر می افتند که به دنبال یک کیس جدید بگردند. پس اگر نمیخواهید که او هیچ وقت از دست شما خسته شود، هر چند وقت یکبار تلاش خود را بیشتر کنید و پایتان را فراتر از مرزها بگذارید.این جاست که صحبت از کلمه ترسناک "ر" می آید. بله درست حدس زدید: رمانتیک. خانم ها به هیچ وجه دوست ندارند که فضای رمانتیک موجود در رابطه از بین برود، آقایون هم می توانند از این مسئله به نفع خود استفاده کنند و هر چند وقت یکبار تبدیل به یک مرد رمانتیک بشوند. به من اعتماد کنید، مطمئن باشید که او تعجب میکند و به فکر فرو می رود که شما از کدام سیاره پای خود را بر روی زمین گذاشتید.
به عنوان مثال برای او نامه های عاشقانه بنویسید و در آنها بگویید که دوست دارید: او برایتان چه کارهایی انجام دهد، شما چه کارهای دوست دارید با او انجام دهید، و زمانی که منتظر ورود شماست چه کارهایی انجام دهد و یا ندهد. برای او یک شام دونفره رمانتیک درست کنید، موسیقی آرام بگذارید و با حرکات خود او را به وسوسه نمایید. سعی کنید که او را به آخرین درجه رضایت و خشنودی برسانید آنوقت او نه تنها از دستتان خسته نمی شود، بلکه تمام تلاش خود را نیز به کار می گیرد تا شما را راضی نگه دارد.
5- مکان همیشگی
اگر همسرتان شکاف های روی سقف اتاق خواب را از حفظ شود، آنگاه شما در دردسر بزرگی افتاده اید. اما نگران نباشید راه حل شما تغییر مکان است. می توانید این کار را در حمام، اتاقهاي ديگر، هنگام مسافرت و... انجام دهید. مکان های متفاوت بیشماری وجود دارند. از قوه تخیل خود استفاده کنید و سعی کنید که جایی نروید که شما را دستگیر کنند6- صدای بیش از اندازه یا بی صدا بودن
به همان اندازه که بی صدا بودن آزار دهنده است، نالیدن بیش از اندازه و یا تکرار کلمات بخصوصی موجب رنجش می شود. بنابراین سعی کنید همیشه حد تعادل را حفظ کنید، تا هم او متوجه شود که شما در حال لذت بردن هستید و هم اینکه تمام محله خبر نشوند. انتخاب کلمات مناسب، حرارت و اشتیاق همسرتان را افزایش می دهد. و لزوما هم نباید حرف زدن را به آخرین مرحله موکول کنید.<p>به او بگویید که کارهایش موجب لذت بردن شماست، چهره جذابی دارد، چه کارهایی دوست دارید در قبال او انجام دهید و اینکه او از شما چه انتظاراتی دارد. همه و همه موجب می شود که شما هیچ گاه از در کنار هم بودن خسته نشوید.
7- کارهای تجربه نشده
اگر مدت زمانی از رابطه شما با همسرتان می گذرد و همچنان تمایل دارید که احساسات یکدیگر را پر حرارت نگه دارید، بهتر است چند وضعیت جدید را امتحان کنید، آرزوهایتان را جامه عمل بپوشانید، برای هم نقش بازی کنید و هر عملی را که فکر میکنید باعث تحریک پذیری بیشتری می شود انجام دهید؛ چرا که در غیر اینصورت محکوم به ملالت و خستگی در اتاق خواب خواهید شد.برای خودتان یکی دو لیوان نوشيدني بریزید و در مورد چیزهایی که شما را تحریک میکنند با هم صحبت کنید. آنوقت متوجه می شوید که شما خیلی زودتر از آنچه که تصورش را می کنید به آرزوهایتان خواهید رسید.
عاشق رویايی
این موارد 7 نمونه از بدترین خطاهای ممکنه در زمينه رابطه جنسي بودند. اما اصلا نترسید. همسرتان انتظارات جنون آمیزی از شما ندارد، بلکه فقط دوست دارند که شما هر چند وقت یکبار تلاش بیشتری در این زمینه از خود نشان بدهید.به خاطر داشته باشید که چاره مبارزه با خستگی و ملال، انجام کارهای برانگیزنده و غیر قابل پیش بینی است. بنابراین اگر گاهی اوقات دومی را امتحان کنید، او هیچ گاه از دست شما خسته نخواهد شد. فقط مطمئن شوید که با خانمی ارتباط برقرار می کنید که هیچ چیز جز خشنود کردن و ایجاد رضایت در شما برایش مهم نیست.مردمان
ازدواج انواع و اقسام مختلفی دارد. وقتی توانستید نوع ازدواج خود را تشخیص دهید، آنوقت بهتر می توانید تصمیم بگیرید که آیا از ازدواج خود راضی هستید یا فکر می کنید باید تغییراتی در آن ایجاد کنید.
ازدواج یکنواخت
وقتی ازدواج کرده اید، همسرتان را از ته قلب دوست می داشته اید. اما، با گذشت زمان و درگیر شدن شما با مسائل و مشکلات روزمره، بچه ها و سایر فعالیت ها، از همدیگر دور شده اید. شما به ندرت همدیگر را می بینید، این اشکالی ندارد، اما آرزو داشتید که می توانستید زمان بیشتری را با هم گذرانده و چیزی بیشتر و فراتر از هزینه های خانه را با هم شریک می شدید.
همانطور که جدا شدن و دور شدن شما از یکدیگر، زمان برده است، نزدیک شدن دوباره به همدیگر هم نیازمند گذشت زمان است. پس نترسید و مطمئن باشید که اگر همه تلاشتان را به کار گیرید همه چیز مثل روز اول خواهد شد.
با پیدا کردن ساعاتی که بتوانید آن را در کنار همسرتان بگذرانید شروع کنید. باید دوباره کشف کنید که همسرتان چقدر موجودی شگفت انگیز است و چقدر دوستش دارید. به چیزهای مورد علاقه همسرتان، علاقه نشان دهید، تا بتوانید زمانی را در کنار یکدیگر به خوبی و خوشی بگذرانید.
به دنبال موقعیت هایی باشید که بتوانید در خلوت کنار همسرتان بگذرانید تا دوباره از نزدیک با خصوصیات عالی او آشنا شوید.
ازدواج سوء استفاده گرانه
این ازدواج ازدواجی است که در آن شما چه جسماً و چه روحاً مورد سوء استفاده طرف مقابلتان قرار می گیرید. در بسیاری از موارد، این عادتی است که از دوران کودکی در فرد ایجاد می شود. ازاینرو، از بین بردن آن نیازمند عشق و مشاوره فراوان است.
هیچ کس نباید تصور کند که به چنین ازدواجی تعلق دارد، همه شایسته یک ازدواج و زندگی زناشویی عالی بدون هیچگونه سوء استفاده می باشند.
باید برای خودتان و فرد سوء استفاده گر از متخصص کمک بگیرید. اگر طرف مقابلتان تمایلی به انجام اینکار نشان نداد، آنگاه باید از متخصص بخواهید که به شما کمک کند که چطور با چنین موقعیتی کنار بیایید. باید بدانید که اگر این سوء استفاده و بدرفتاری ها ادامه پیدا کرد، آگاه تنها راه چاره شما ترک آن زندگی است.
ازدواج مقام و عنوان
البته مهم است که با مردی ازدواج کنید که بتواند از عهده نیازهای شما برآید، اما اگر با کسی فقط به خاطر ثروت یا مقام او ازدواج می کنید . هیچ وجه اشتراکی با هم ندارید، خیلی زود متوجه خواهید شد که همیشه هم پول همه چیز نیست.
اگر ازدواج شما یکی از این نوع ازدواج ها باشد، چه باید بکنید؟ مطمئن باشید که هیچوقت دیر نیست و همیشه می توانید چیزهایی جدید درمورد همسرتان کشف کنید که بتواند او را در قلبتان جای دهد. سعی کنید به کارهای مثبتی که همسرتان برای شما و بچه ها انجام می دهد فکر کنید. از او به خاطر آن نقاط مثبت تشکر کنید و سعی کنید به چیزی فرای مقام یا وضعیت مالی او فکر کنید.
برای شناختن همسرتان وقت بگذارید و رابطه ای عمیق تر با وی بسازید.
ازدواج همسر غایب
در اینگونه ازدواج ها سر همسرتان آنقدر به کار و فعالیت های خارج خانه گرم است که شما هیچوقت همدیگر را نمی بینید.
شغل هایی هست که فرد مجبور است زمان زیادی را خارج از خانه و خانواده بگذراند. افرادی هم هستند که برای کارشان بیشتر از خانواده شان وقت می گذارند. این مسئله ممکن است به خاطر حس منفی وفاداری به کارفرما باشد یا اینکه بخواهند در کارشان همیشه برتر و اول باشند.
بعلاوه، کارها و فعالیت های زیادی وجود دارد که بتواند زمان و حواس افراد را از آنِ خود کند، اما اگر می بینید این کارها به بهای از دست دادن همسر و فرزنداتان تمام میشود، مراقب باشید چون ارزشش را ندارد.
دلیل این مشکل در زندگی شما هر چه که باشد، دیگر زمانش رسیده است که دست از آن بردارید و ببینید برای کم کردن زمانی که خارج از منزل می گذرانید و اضافه کردن به زمانی که کنار همسر و خانواده تان می گذرانید چه باید بکنید. ممکن است ابتدا شکل قربانی کردن خودتان را داشته باشد. اما اگر همراه با همسرتان تصمیم بگیرید که برای رشد و توسعه ازدواج و زندگیتان چه می توانید بکنید، مطمئن باشید که به لذت عمیقی دست پیدا خواهید کرد.
ازدواج بادوام
اینها ازدواج هایی هستند که هر کسی رویای آن را در سر می پروراند. پیرمرد و پیرزنی را که گاهی می بینید دست در دست همدیگر لبخند زنان در خیابان قدم می زنند چنین ازدواجی داشته اند.
این ازدواج ها اتفاقی به وجود نمی آیند. آنها با تلاش های مداوم، روزانه و مثبت به وچود می آیند. برای داشتن یک ازدواچ بادوام باید تلاش کرد. ازدواجی که دربرابر مشکلات مالی و اقتصادی، بیماری ها، مشکلات فرزندان، شکستن قلب ها و خیلی مسائل و مشکلات دیگر طاقت بیاورد، ازدواجی بادوام است چون زوجین از تمام این مشکلات با کمک و همکاری یکدیگر گذشته اند. آنها برای گذشتن از سد مشکلات و موانع موجود بر سر راه خوشبختیشان دست در دست همدیگر تلاش می کنند. خنده هایشان، گریه هایشان، شادی ها و غصه ها و کارهایشان با هم و در کنار هم بوده است. آنها می دانند که همیشه می توانند روی همدیگر حساب کنند.
چنین ازدواجی برای تک تک ما امکانپذیر است. فقط باید بخواهیم و هر روز، هر هفته، هر ماه و هر سال برای به دست آوردن آن تلاش کنیم.
ازدواج شما کدامیک ازاینهاست؟ آیا می خواهید همین وضعیت را حفظ کنید؟ یادتان باشد که هیچوقت دیر نیست و اگر همدیگر را دوست بدارید و تلاش کنید، می توانید خوشبخت ترین زندگی را از آنِ خود کنید.مردمان
تزریق ها به زودی بدون درد می شود
پژوهشگران بیمارستانی در انگلیس به این نتیجه رسیدند که استفاده از میکروسوزن ها موجب تزریق مطمئن تر و همچنین کاهش درد در بیماران می شود .
واحد مرکزی خبر : بر اساس این تحقیق ، این امید وجود دارد که تزریق با سوزن های جدید جایگزین بسیاری از تزریقات متداول شود و حتی کسانی که آموزش های لازم برای این کار را ندیده اند بتوانند به راحتی و بدون درد تزریقات انجام دهند .
پژوهشگران دریافتند که بیماران داوطلب در هنگام تزریق با آرایه ای از میکروسوزن ها ، احساس تزریق و درد کمتری در مقایسه با سوزن های متداول دارند .
سوزن های جدید تزریقات به گونه ای طراحی شده است که وارد لایه بیرونی پوست می شود و به عصب های گیرنده درد و مویرگ ها نمی رسد .
نتایج بررسی پرسشنامه های که به بیماران داوطلب داده شد ، نشان می دهد درد حاصل از سوزن های جدید 5 بار کمتر از سوزن های متداول است .
در این روش همچنین آسیب پوستی ناشی از ورود سوزن به حداقل می رسد
ازدواج و رابطه آن با قیافه ظاهری
یکی از عواملی که پسر و دختر بدان توجه خاص دارند، قیافه ظاهری است. بعضی از پسران که خود قیافه نازیبایی دارند توجه خاص به دختران زیبا دارند؛ عکس این حالت نیز ممکن است اتفاق بیفتد. البته زیبایی و زشتی قراردادی است و از دیدگاه های مختلف فرق می کند؛ ولی آنچه مطلوب جامعه است معمولاً به صورت مُد مطرح می شود؛
مثلاً ممکن است زمانی اندام بلند و باریک برای دختران و قد بلند و چهارشانه برای مردان مُد روز شود و زمانی دیگر قد متوسط و اندام چاق برای دختران و قد بلند و اندام باریک برای پسران. بنابراین زیبایی پیرو مـُد می گردد و در صورت تطابق با مُد طالب بیشتری پیدا می کند. مسئله زیبایی ، خود بحث مفصلی دارد که در این مقوله نمی گنجد.
به هر حال در ازدواج دیدگاه طرفین در پذیرش و اقناع یکدیگر از لحاظ وضعیت جسمانی مهم است.
بحث مهم دیگر سلامت جسم ( از نظر بیماری و معلولیت) است. ممکن است مرد یا زنی معلول (مثلاً لـَنگ ، کر، کور ، بی دست) باشد یا به بیماری های قلبی ، کمردرد و غیره مبتلا باشد. در این موارد ممکن است ازدواج با معلول دیگر با وضع مشابه مشکلی ایجاد نکند؛ ولی چنانچه فرد سالمی بخواهد با فرد معلول یا بیمار ازدواج
کند باید وضعیت بیمار با تمام خصوصیات برای طرف مقابل بازگو شود ، تا قبول ازدواج با آگاهی و بصیرت کامل انجام گیرد. در غیر این صورت پس از مدتی احتمال سرد شدن روابط و بالاخره از هم گسیختن خانواده می رود.
▪ نمونه هایی از ازدواج های ناموفق در این زمینه ذکر می شود:
_ بعضی از دختران و پسران شیفته وضعیت ظاهر طرف مقابل می شوند و سایر عوامل را نادیده می گیرند. این حالت نیز پس از مدتی که عوامل دیگر اهمیت خود را نشان می دهند و عامل زیبایی در مرحله بعد قرار می گیرد، خوشی و نشاط را از خانواده می گیرد و چه بسا که زندگی گرم و پرشور اولیه به سردی گراید. خطر دیگری که در
مورد تکیه بر زیبایی وجود دارد آن است که زیبایی جنبه ثابت و دایمی ندارد؛ و می تواند در اثر یک حادثه و یا در طول زمان یا بر اثر وجود یک بیماری از بین برود و به زندگی شاد زناشویی آسیب برساند.
_مشکل دیگری که در زیبا رویان وجود دارد آن است که آنان ممکن است به اتکاء جمال خود ، از خود راضی و خودپسند بار آیند و چه بسا فرصت های مناسبی را که در ازدواج برای آنان پیش آید، از دست بدهند و یا در زندگی زناشویی زیبایی خود را به رخ همسر خویش بکشند و احیاناً او را تحقیر کنند و خود را در مرتبه بالاتری قرار دهند. این حالت
ممکن است برای شوهر زجرآور باشد و زندگی را به سردی و ناشادی سوق دهد.
● مشاوره ازدواج در رابطه با عوامل جسمانی و ژنتیکی
مُراجعانی که در زمینه عوامل جسمانی و ژنتیکی به مشاور مراجعه می کنند، نمونه هایی از مسائل زیر را مطرح می کنند:
- مردی با قیافه معمولی دختری بسیار زیبا را برای ازدواج در نظر می گیرد ، و دختر نیز با این وصلت موافق است. آیا این ازدواج پایا و عاقبت بخیر خواهد بود؟
- مردی قد بلند، زنی کوتاه قد انتخاب می کند؛ به این امید که بچه هایش متوسط القامه شوند. آیا این انتخاب با این هدف مناسب است؟
- دختری قد بلند، پسری کوتاه قد را برای ازدواج انتخاب می کند؛ تا او در برابرش احساس حقارت کند و دختر در خانه، تعیین کننده باشد.
- پسری چاق در جستجوی ازدواج با دختری باریک اندام است؛ تا به آرزوی خود ( لاغری) در همسرش نایل گردد.
- پسرعمو با دخترعمو و دخترخاله با پسرخاله به این اعتقاد که عقد فامیل های نزدیک در عرش بسته می شود، قصد ازدواج دارند. از نظر ژنتیک چه مشکلی وجود دارد؟
- دختر یا پسری که از نظر ارثی مرض قند دارد، قصد ازدواج دارند. آیا چنین انتخابی مناسب است؟
● مشاور در مقابل موارد فوق چه باید بکند؟
هر یک از این موارد نیاز به بررسی دارد؛ بررسی از نظر شرایط و مقتضیات و از نظر خصوصیات فردی. از این رو نمی توان برای همه آنها حکم واحدی صادر کرد. حکم عمومی درباره مشکلات انسانی نظیر پزشکی است که بیماران زیادی داشت ؛ آنها را دسته بندی کرد؛ به همه تب دارها، یک نسخه و به شکم دردها نسخه دیگری داد و خلاصه آن
که همه بیماران را با پنج نسخه ویزیت کرد!
در برابر هر یک از موارد مطروحه بالا باید به طور ویژه عمل نمود:
- مردی که در قبال زیبایی بی حد زن آینده اش حساسیت دارد و چنین فکر می کند که این ازدواج به علت امتیاز زیبایی همسرش پایا و عاقبت به خیر خواهد بود : باید موضوع از جهات مختلف بررسی و با موارد موفق مشابه مقایسه شود تا در مُراجع این حساسیت از بین برود و بتواند عاقلانه تصمیم بگیرد.
- راجع به مردی قد بلند که زن کوتاه قد انتخاب کرده تا بچه هایشان متوسط القامه باشند : باید از او سؤال کرد که علم و اطلاع در زمینه این موضوع را از چه منبعی دریافت نموده است. وانگهی آیا هدفِ ازدواج ، داشتن بچه متوسط القامه است؟
- دختر قد بلندی که قصد دارد با پسر کوتاه قد به خاطر تسلط بر او ازدواج کند. آیا هدفش حاصل خواهد شد و اصولاً غرض از ازدواج "تسلط بر شوهر" است؟
مشاور باید این موارد را با مشارکت مُراجعان از جهات مختلف بررسی کند تا آنها بتوانند با آگاهی ، تصمیم بگیرند.
- در برابر پسر چاقی که می خواهد با دختری باریک اندام به خاطر ارضای آرزوهای خود ازدواج کند: مشاور باید با مُراجع موضوع را ارزیابی کند و بگوید ارضای این آرزو چه نفعی برای او دارد. وانگهی این عمل چنانچه با رعایت جوانب دیگر انجام نشود، ممکن است زندگی وی را به تباهی بکشاند.
- ازدواج پسرعمو با دخترعمو و دخترخاله با پسرخاله به علل ژنتیکی بهتر است انجام نگیرد ولی چنانچه عشق و عاشقی انجام امر را ضروری سازد ، باید قبل از ازدواج با مراجعه به یک متخصص، مشاوره ژنتیکی صورت گیرد و سپس مُراجع تصمیم خود را بگیرد.
- در مورد دختر یا پسری که مریض است، یا بیماری ارثی دارد: اولاً مشاور باید ببیند آیا بیماری او خطرناک است؟ ثانیاً این بیماری به بچه ها نیز منتقل می شود یا خیر؟ به هر حال بهتر است در مورد ازدواج چنین دختر و پسری بررسی پزشکی و تحقیقات لازم انجام گیرد. چنانچه بیماری برای خود فرد خطری نداشته و قابل انتقال به بچه ها
نباشد؛ از نظر ازدواج مشکلی وجود نخواهد داشت.
- نظر به این که قیافه ظاهری عاملی عینی است و زیبایی جاذبه بسیاری برای ازدواج دارد، بنابراین احتمال دارد که پسر یا دختر با عشق و علاقه افراطی، دیگر عوامل مؤثر در ازدواج را کنار بگذارند و تنها با توجه به زیبایی به سوی زناشویی کشیده شوند. در این موارد وظیفه مشاور آن است که با تشکیل جلسات مشاوره و بررسی های همه جانبه و
مواجه کردن مُراجع با ازدواج های مشابه ناموفق، عشق غیر واقعی وی را تعدیل نماید. چشم واقع بین را برای دیدن عوامل مختلف مؤثر در زناشویی، فعال نماید تا تصمیم گیری در انتخاب همسر، عاقلانه و با توجه به جهات مختلف انجام گیرد.
ماحصل کلام آن که مشاور باید هر مورد را با مشارکت مُراجع از جمیع جهات بررسی کند، با موارد دیگر مقایسه کند و نتایج کار را در هر اقدام پیش بینی نماید. تا بالاخره مراجع با کسب اطلاع و تفکر و بصیرت به تصمیم گیری مناسب نائل گردد.
تزریق ها به زودی بدون درد می شود
پژوهشگران بیمارستانی در انگلیس به این نتیجه رسیدند که استفاده از میکروسوزن ها موجب تزریق مطمئن تر و همچنین کاهش درد در بیماران می شود .
واحد مرکزی خبر : بر اساس این تحقیق ، این امید وجود دارد که تزریق با سوزن های جدید جایگزین بسیاری از تزریقات متداول شود و حتی کسانی که آموزش های لازم برای این کار را ندیده اند بتوانند به راحتی و بدون درد تزریقات انجام دهند .
پژوهشگران دریافتند که بیماران داوطلب در هنگام تزریق با آرایه ای از میکروسوزن ها ، احساس تزریق و درد کمتری در مقایسه با سوزن های متداول دارند .
سوزن های جدید تزریقات به گونه ای طراحی شده است که وارد لایه بیرونی پوست می شود و به عصب های گیرنده درد و مویرگ ها نمی رسد .
نتایج بررسی پرسشنامه های که به بیماران داوطلب داده شد ، نشان می دهد درد حاصل از سوزن های جدید 5 بار کمتر از سوزن های متداول است .
در این روش همچنین آسیب پوستی ناشی از ورود سوزن به حداقل می رسد
ازدواج و رابطه آن با قیافه ظاهری
یکی از عواملی که پسر و دختر بدان توجه خاص دارند، قیافه ظاهری است. بعضی از پسران که خود قیافه نازیبایی دارند توجه خاص به دختران زیبا دارند؛ عکس این حالت نیز ممکن است اتفاق بیفتد. البته زیبایی و زشتی قراردادی است و از دیدگاه های مختلف فرق می کند؛ ولی آنچه مطلوب جامعه است معمولاً به صورت مُد مطرح می شود؛
مثلاً ممکن است زمانی اندام بلند و باریک برای دختران و قد بلند و چهارشانه برای مردان مُد روز شود و زمانی دیگر قد متوسط و اندام چاق برای دختران و قد بلند و اندام باریک برای پسران. بنابراین زیبایی پیرو مـُد می گردد و در صورت تطابق با مُد طالب بیشتری پیدا می کند. مسئله زیبایی ، خود بحث مفصلی دارد که در این مقوله نمی گنجد.
به هر حال در ازدواج دیدگاه طرفین در پذیرش و اقناع یکدیگر از لحاظ وضعیت جسمانی مهم است.
بحث مهم دیگر سلامت جسم ( از نظر بیماری و معلولیت) است. ممکن است مرد یا زنی معلول (مثلاً لـَنگ ، کر، کور ، بی دست) باشد یا به بیماری های قلبی ، کمردرد و غیره مبتلا باشد. در این موارد ممکن است ازدواج با معلول دیگر با وضع مشابه مشکلی ایجاد نکند؛ ولی چنانچه فرد سالمی بخواهد با فرد معلول یا بیمار ازدواج
کند باید وضعیت بیمار با تمام خصوصیات برای طرف مقابل بازگو شود ، تا قبول ازدواج با آگاهی و بصیرت کامل انجام گیرد. در غیر این صورت پس از مدتی احتمال سرد شدن روابط و بالاخره از هم گسیختن خانواده می رود.
▪ نمونه هایی از ازدواج های ناموفق در این زمینه ذکر می شود:
_ بعضی از دختران و پسران شیفته وضعیت ظاهر طرف مقابل می شوند و سایر عوامل را نادیده می گیرند. این حالت نیز پس از مدتی که عوامل دیگر اهمیت خود را نشان می دهند و عامل زیبایی در مرحله بعد قرار می گیرد، خوشی و نشاط را از خانواده می گیرد و چه بسا که زندگی گرم و پرشور اولیه به سردی گراید. خطر دیگری که در
مورد تکیه بر زیبایی وجود دارد آن است که زیبایی جنبه ثابت و دایمی ندارد؛ و می تواند در اثر یک حادثه و یا در طول زمان یا بر اثر وجود یک بیماری از بین برود و به زندگی شاد زناشویی آسیب برساند.
_مشکل دیگری که در زیبا رویان وجود دارد آن است که آنان ممکن است به اتکاء جمال خود ، از خود راضی و خودپسند بار آیند و چه بسا فرصت های مناسبی را که در ازدواج برای آنان پیش آید، از دست بدهند و یا در زندگی زناشویی زیبایی خود را به رخ همسر خویش بکشند و احیاناً او را تحقیر کنند و خود را در مرتبه بالاتری قرار دهند. این حالت
ممکن است برای شوهر زجرآور باشد و زندگی را به سردی و ناشادی سوق دهد.
● مشاوره ازدواج در رابطه با عوامل جسمانی و ژنتیکی
مُراجعانی که در زمینه عوامل جسمانی و ژنتیکی به مشاور مراجعه می کنند، نمونه هایی از مسائل زیر را مطرح می کنند:
- مردی با قیافه معمولی دختری بسیار زیبا را برای ازدواج در نظر می گیرد ، و دختر نیز با این وصلت موافق است. آیا این ازدواج پایا و عاقبت بخیر خواهد بود؟
- مردی قد بلند، زنی کوتاه قد انتخاب می کند؛ به این امید که بچه هایش متوسط القامه شوند. آیا این انتخاب با این هدف مناسب است؟
- دختری قد بلند، پسری کوتاه قد را برای ازدواج انتخاب می کند؛ تا او در برابرش احساس حقارت کند و دختر در خانه، تعیین کننده باشد.
- پسری چاق در جستجوی ازدواج با دختری باریک اندام است؛ تا به آرزوی خود ( لاغری) در همسرش نایل گردد.
- پسرعمو با دخترعمو و دخترخاله با پسرخاله به این اعتقاد که عقد فامیل های نزدیک در عرش بسته می شود، قصد ازدواج دارند. از نظر ژنتیک چه مشکلی وجود دارد؟
- دختر یا پسری که از نظر ارثی مرض قند دارد، قصد ازدواج دارند. آیا چنین انتخابی مناسب است؟
● مشاور در مقابل موارد فوق چه باید بکند؟
هر یک از این موارد نیاز به بررسی دارد؛ بررسی از نظر شرایط و مقتضیات و از نظر خصوصیات فردی. از این رو نمی توان برای همه آنها حکم واحدی صادر کرد. حکم عمومی درباره مشکلات انسانی نظیر پزشکی است که بیماران زیادی داشت ؛ آنها را دسته بندی کرد؛ به همه تب دارها، یک نسخه و به شکم دردها نسخه دیگری داد و خلاصه آن
که همه بیماران را با پنج نسخه ویزیت کرد!
در برابر هر یک از موارد مطروحه بالا باید به طور ویژه عمل نمود:
- مردی که در قبال زیبایی بی حد زن آینده اش حساسیت دارد و چنین فکر می کند که این ازدواج به علت امتیاز زیبایی همسرش پایا و عاقبت به خیر خواهد بود : باید موضوع از جهات مختلف بررسی و با موارد موفق مشابه مقایسه شود تا در مُراجع این حساسیت از بین برود و بتواند عاقلانه تصمیم بگیرد.
- راجع به مردی قد بلند که زن کوتاه قد انتخاب کرده تا بچه هایشان متوسط القامه باشند : باید از او سؤال کرد که علم و اطلاع در زمینه این موضوع را از چه منبعی دریافت نموده است. وانگهی آیا هدفِ ازدواج ، داشتن بچه متوسط القامه است؟
- دختر قد بلندی که قصد دارد با پسر کوتاه قد به خاطر تسلط بر او ازدواج کند. آیا هدفش حاصل خواهد شد و اصولاً غرض از ازدواج "تسلط بر شوهر" است؟
مشاور باید این موارد را با مشارکت مُراجعان از جهات مختلف بررسی کند تا آنها بتوانند با آگاهی ، تصمیم بگیرند.
- در برابر پسر چاقی که می خواهد با دختری باریک اندام به خاطر ارضای آرزوهای خود ازدواج کند: مشاور باید با مُراجع موضوع را ارزیابی کند و بگوید ارضای این آرزو چه نفعی برای او دارد. وانگهی این عمل چنانچه با رعایت جوانب دیگر انجام نشود، ممکن است زندگی وی را به تباهی بکشاند.
- ازدواج پسرعمو با دخترعمو و دخترخاله با پسرخاله به علل ژنتیکی بهتر است انجام نگیرد ولی چنانچه عشق و عاشقی انجام امر را ضروری سازد ، باید قبل از ازدواج با مراجعه به یک متخصص، مشاوره ژنتیکی صورت گیرد و سپس مُراجع تصمیم خود را بگیرد.
- در مورد دختر یا پسری که مریض است، یا بیماری ارثی دارد: اولاً مشاور باید ببیند آیا بیماری او خطرناک است؟ ثانیاً این بیماری به بچه ها نیز منتقل می شود یا خیر؟ به هر حال بهتر است در مورد ازدواج چنین دختر و پسری بررسی پزشکی و تحقیقات لازم انجام گیرد. چنانچه بیماری برای خود فرد خطری نداشته و قابل انتقال به بچه ها
نباشد؛ از نظر ازدواج مشکلی وجود نخواهد داشت.
- نظر به این که قیافه ظاهری عاملی عینی است و زیبایی جاذبه بسیاری برای ازدواج دارد، بنابراین احتمال دارد که پسر یا دختر با عشق و علاقه افراطی، دیگر عوامل مؤثر در ازدواج را کنار بگذارند و تنها با توجه به زیبایی به سوی زناشویی کشیده شوند. در این موارد وظیفه مشاور آن است که با تشکیل جلسات مشاوره و بررسی های همه جانبه و
مواجه کردن مُراجع با ازدواج های مشابه ناموفق، عشق غیر واقعی وی را تعدیل نماید. چشم واقع بین را برای دیدن عوامل مختلف مؤثر در زناشویی، فعال نماید تا تصمیم گیری در انتخاب همسر، عاقلانه و با توجه به جهات مختلف انجام گیرد.
ماحصل کلام آن که مشاور باید هر مورد را با مشارکت مُراجع از جمیع جهات بررسی کند، با موارد دیگر مقایسه کند و نتایج کار را در هر اقدام پیش بینی نماید. تا بالاخره مراجع با کسب اطلاع و تفکر و بصیرت به تصمیم گیری مناسب نائل گردد.
شناختنامه قرآن 11
سورهی اعراف
اعراف سورهای مكی است كه 206 آیه دارد و هدف كلی آن با وجود طولانی بودنش، تذکر به مومنان و اتمام حجت با غیر مومنان است.
دو موضوع اساسی:
اول- دلایلی که انسانها را به تبعیت دعوت میکند مانند حجتها، موعظهها، حکمتها، قصهها و عبرتها. مانند قصه آدم و ابلیس، نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و موسی -علیهم السلام-
دوم- آیاتی که به فراموشی عهد الهی توسط انسان اشاره میکند.
سوره اعراف، شامل مطالب بلندی از معارف الهی چون وصف میزان، اعراف، ذکر اسمای حسنی الهی، عرش، عالم ذرّ و میثاق، داستان تجلی و وصف ذاکرین میباشد.
این سوره، عهده الهی از انسان را که تنها پروردگار را بپرستد و به او شرک نورزد اصل قرار میدهد و موضوعات خود را براساس این اصل طرح میکند. داستان جامعههایی را نقل میکند که این پیمان را شکسته و آن را فراموش کرده، و جز گروه اندکی، همگی آیات تذکر دهنده و انبیای الهی را تکذیب نمودند و متذکر نشدند.1
عهد الهی:
عهد الهی همان عبودیت و شرک نورزیدن است كه عصارهی دعوت انبیاست.جانهای مردم، در ردّ و قبول این عهد مختلف است. در جانهای پاك که بر اصل فطرت و نهاد خویش باقی ماندهاند نتیجه بخش بوده و ثمرهاش هدایت به سوی ایمان به پروردگار و آیات و نشانههای اوست.
از سوی دیگر، در جانهای آلوده به دنیا، فرو رفته در زمین، و غرق شده در شهوات، نتیجهاش فقط کفر و طغیان و گردنکشی است.
اولین گناهی که ظاهر شد ادعای «انانیت» از جانب ابلیس بود. و انانیت یعنی...
ثمرهی این امر، فرود آمدن الطاف خدا برای مومنان از جمله نصرت و پیروزی در دنیا، نجات از آتش و رستگاری در بهشت و بهرهمندی از انواع نعمتهای جاودانه آخرت است. و برای کافران لعنت و عذاب، هلاکت دسته جمعی، انقطاع نسل، نابودی نام و نشان، و در آخرت، خواری و عدم نصرت است.
این، سنت خدای سبحان در بین امتها است و اینگونه نیز خواهد بود و حکم الهی تغییر ناپذیر است. وقتی این سنت الهی به طور تفصیلی برای مومنان بیان شود، برای آنان تذکر و تعلیم معارف الهی، معرفت به پروردگار و اسمای حسنا، صفات عُلیا و سنت جاری او در دنیا و آخرت است و این مطلب در طلیعه سوره به چشم میخورد: «لتنذر به و ذکری للمومنین».2
نکتهای کلیدی دربارهی ابلیس:
در اصول کافی از امام صادق -علیهالسلام- روایت شده است كه: اولین گناهی که ظاهر شد ادعای «انانیت» از جانب ابلیس بود. هنگامی که ملائکه از جانب پروردگار به سجده بر آدم امر شدند و اطاعت کردند ابلیس سرپیچی کرد. منظور از «انانیت» در این روایت شریفه ادعای استقلال نمودن است. پروردگار در آیات بسیاری بیان نموده،او مالک هستی همه موجودات عالم است و هر کس هر چه دارد از آن اوست. این حکم موجب میشود بیننده، خودش و عالم هستی را غیرمستقل،فقیر و وابسته به پروردگار ببیند. اگر خود و عالم را مستقل دید از پروردگار غافل شده و این منشاء و سرچشمه پیدایش همهی گناهان است. هیچ گناهی رخ نمیدهد مگر با غفلت از مقام پروردگار و این غفلت ناشی از ادعای استقلال و دعوی انانیت است.3
حسین رحیمی
تبیان
پرشین وی -هنوز – از هنرمندان سینما و موسیقی درباره مهمترین اتفاقی که در سال 86 برایشان رخ داده بود پرسیدیم.
بعضی از هنرمندان به اتفاقات مهم زندگی شخصیشان اشاره کردند و بعضی دیگر به اتفاقات کاری.
گوهر خیراندیش: بازی در تئاتر «بانوی سالخورده» در کنار استادم حمید سمندریان که 30 سال پیش در دانشگاه همین نقش را برایش بازی کردم و حالا درست در سن و جایی که به نقش نزدیک بودم دوباره این نقش را بازی کردم.
نیکی کریمی: امسال در دو جشنواره کن و برلین داور بودم.
هانیه توسلی: همکاری با حسن فتحی.
عمار تفتی: کار کردن با حسن فتحی.
حمید عسگری: امسال آلبوم «کما»ی من پرفروشترین آلبوم شد.
علی تفر شی: امسال سال هنری خوبی برای من بود و کنسرتهایی که با ارکستر سمفونیک داشتم بهترین اتفاق بود. 4 شب سمفونی «ایثار» به رهبری مجید انتظامی، اجرای سه قطعه همراه با پیانوی آندره آرزومانیان در تالار وحدت، کنسرتی به همراه ارکستر سمفونیک و مجید انتظامی در اصفهان و 9 شب اجرای کنسرت «این فصل را با من بخوان» به رهبری مجید انتظامی.
بهاره افشاری: فارغ التحصیلی دانشگاهی پس از 5 سال (خنده) و کار کردن در فیلم «تسویه حساب» به کارگردانی خانم تهمینه میلانی.
شراره رخام: تجربه سال 1386 برای یکبار و همیشه.
نیما نکیسا: شکستگی مچ پایم.
فریدون آسرایی: انتشار آلبومم پس از سه سال.
ژاله صادقیان: درست با شروع سال جدید آنهایی که خودشان صاحب نام هستند در مقام داوری قرار گرفتند و من را به عنوان مجری برتر انتخاب کردند که برایم اتفاق قشنگی بود.
نادر سلیمانی: سر دو فیلم هستم که نمیدانم چه کنم!
شهرزاد عبدالمجید: به ایران برگشتم.
شهرام عیوضی: آلبومم را آماده ارائه به بازار دارم را جمع آوری کردم و همچنین بعد از 10 سال با فیلم «عطش» طعم بازیگری را چشیدم.
فرمان فتحعلیان: اینقدر گرفتاری زیاد بوده که مورد خاصی به نظرم نمیآید.
رضا صادقی: افتتاح بلک شاپ رستورانم و ازدواج خیلی از دوستانم اتفاقهای سال 86 بود و به جز آن اتفاق خاص دیگری پیش نیامد.
خاطره اسدی: بالاخره لیسانس بازیگری نمایشم را بعد از 5 سال گرفتم.
فرشید شفیعی: بازی در «ماه قرمز» سعید ابراهیمیفر.
ستاره اسکندری: بعد از سالها توانستم با گروه تئاتر «زیتون» کار دیگری را شروع کنم به نام «تار اول» که در مورد پارچه است. این اتفاق فصل جدیدی در زندگی من است چون تا به حال بازی میکردم حالا بافت پارچه میکنم.
امیر تاجیک: من امسال خودم را پیدا کردم! سال خودشناسی من بود و توانستم در تنهاییهایم خودم را پیدا کنم. من تا به حال فکر میکردم که عاشق هستم ولی امسال عشق واقعی را که زمینی هم نبود پیدا کردم.
لیلا برخورداری: قبولی در فوقلیسانس در رشته کارگردانی آنهم به دلیل معدل بالا بدون کنکور قبول شدم.
سروش صحت: اتفاقات عجیبی که از شنیدنش شاخ درآوردم فوت بابی فیشر بود که سالها کسی صحبتی از او نمیکرد و همین طور علی فنایی ورزشکار جوانی دوستداشتنی و سرحال که به او نمیآمد حالا حالاها فوت کند.
احسان خواجه امیری: حضور در سریال «میوه ممنوعه»... ارائه آلبوم «سلام آخر» و کنسرت موفق تالار وزارت کشور بهترین اتفاقاتی بود که در زندگیم رخ داده.
کاظم احمدزاده: اتفاق خاصی که در رأس هرم باشد برایم رخ نداده.
مهدی مقدم: آلبوم «سونامی» بعد از سه سال به بازار ارائه شد.
بهاره رهنما: بازی در فیلم «دایره زنگی».
رضا رویگری: بازی در «مختار» که یک پروژه 4 ساله است.
محراب پیمانخانی: به دنیا آمدن بچه دومم.
شقایق دهقان: مادر شدن.
طناز طباطبایی: بازی در سریال «میوه ممنوعه».
مازیار عصری: تقریباً اتفاق مهمی برایم نیفتاد به جز این که به دلیل کمکاری و تنبلی دوستانم آلبومم حاضر نشد.
آزاده آلایوب: سفر به یادماندنی و از دل نرفتنی مکه.
سام درخشانی: پخش دو سریال همزمان با هم و عکسالعملهای خوب مردم و یک پله پیشرفت.
ایرج نوذری: بعد از سالها علاقه شخصی و درونی به رشته مورد علاقهام کنگفو پرداختم و یک سبک رزمی سینمایی و نمایشی به همراه مدیربرنامههایم آنیوس دانهکار را پایهگذاری کردیم که به ثبت رسید.
بهنوش بختیاری: بهترین اتفاق مردم مهربانی بودند که لطفشان از سابق بیشتر شده و من مدیون انرژی مثبت آنها در حین پخش سریال «چارخونه» بودم و اتفاق بدی که برایم رخ داد بیماری مادرم که به بیمارستان کشید شد و این سبب بهم ریختگی روحی و جسمی من شد.
محسن طنابنده: گرفتن سیمرغ.
بهروز صفاریان: فوت عمویم.
امیر جعفری: به دنیا آمدن پسرم به نام «آیین».
کاوه سماک باشی: بستن قرارداد با پروژه آتش نشان افخمی به نام «عملیات 125» و دعوت از سوی بهرام بیضایی برای بازی در «لبه پرتگاه».
خاطره حاتمی: کسی را که 24-25 سال ندیده بودم برای اولین بار در سال 86 دیدم.
نگار فروزنده: کار با آقای حاتمیکیا در فیلم «دعوت» و بازی در فیلم «دایره زنگی». خیلی این دو پروژه را دوست داشتم.
سپند امیرسلیمانی: اکران «اخراجیها» و دیده نشدن من.
آنا نعمتی: موفقیت فیلم پارکوی.
سحر ولدبیگی: مهمترین اتفاق فقط مختص سال 86 نیست اتفاقی که هر سال با زیبایی هر چه تمامتر اتفاق میافتد آنهم تغییر فصلهاست. اگر جزئیتر بگویم آمدن شب و روز، طلوع و غروب خورشید هر چند سال یکبار کسوف و خسوف... بس است یا باز هم بگویم؟!
لیلا زارع: یه اتفاق شخصی که خیلی سختی کشیدم و درسهای بزرگی از آن گرفتم.
روناک یونسی: سه اتفاق مهم در سال 86 برایم رخ داد. اول رفتن به مکه بود. دوم فوت پدربزرگم که برایم قهرمان بود و سوم فیلمنامه «زینب» که ارتباط خوبی با آن برقرار کردم.
بهنوش طباطبایی: یک دوست خوب را از دست دادم.
نیما شاهرخشاهی: موفقیت اکران پارک وی. این فیلم سوپر استار نداشت اما فروش خوبی داشت.
شهره سلطانی: امسال تئاتر کار نکردم. هر سال من یک تئاتر کار میکردم.
سحر زکریا: اتفاق خاصی برایم نیفتاد که خیلی مهم باشد.
السا فیروزآذر: رفتن مجدد به دانشگاه از کاردانی به کارشناسی.
رضا یزدانی: اتفاقها همه معمولی بودند. آلبوم جدیدم به مراحل آخری خود رسیده است.
مریم کاویانی: خرید خانه بعد از 5-6 سال سعی و تلاش.
فرزاد مؤتمن: ساخت فیلم «صداها».
حسین رفیعی: تولد دخترم نارگل.
ملیکا زارعی: اتفاق زیاد بوده نمیدانم کدام را بازگو کنم.
ماه چهرهخلیلی: یک سال تجربیات من بیشتر شده و چند کار به کارنامهام اضافه شده. وقتی با ذهنیت مثبت پیش بروی و برنامهریزی درستی داشته باشی پیشرفت کاری نیز خواهی داشت. امسال با رزومه کاری خوبی شروع کردم.
فرزاد فرزین: یکی دو کنسرت در ایران و خارج از ایران داشتم و فیلم «پسران آجری» با بازی من اکران شد.
ویشکا آسایش: یک نقش در «مختارنامه» دارم که از لحاظ کاری برایم خیلی مهم است.
دکتر محمد صادقی: مردم به من خیلی اظهار لطف میکنند. سال خوبی بود طی این سال با کارهایم بیشتر مورد لطف قرار گرفتم خصوصاً در این چند ماه اخیر.
آرش سبحانی: سال خوبی نبود و اتفاق خاصی نیفتاد.
شهره قمر: اکران فیلم «انعکاس» در جشنواره فیلم فجر.
پرشین وی -هنوز – از هنرمندان سینما و موسیقی درباره مهمترین اتفاقی که در سال 86 برایشان رخ داده بود پرسیدیم.
بعضی از هنرمندان به اتفاقات مهم زندگی شخصیشان اشاره کردند و بعضی دیگر به اتفاقات کاری.
گوهر خیراندیش: بازی در تئاتر «بانوی سالخورده» در کنار استادم حمید سمندریان که 30 سال پیش در دانشگاه همین نقش را برایش بازی کردم و حالا درست در سن و جایی که به نقش نزدیک بودم دوباره این نقش را بازی کردم.
نیکی کریمی: امسال در دو جشنواره کن و برلین داور بودم.
هانیه توسلی: همکاری با حسن فتحی.
عمار تفتی: کار کردن با حسن فتحی.
حمید عسگری: امسال آلبوم «کما»ی من پرفروشترین آلبوم شد.
علی تفر شی: امسال سال هنری خوبی برای من بود و کنسرتهایی که با ارکستر سمفونیک داشتم بهترین اتفاق بود. 4 شب سمفونی «ایثار» به رهبری مجید انتظامی، اجرای سه قطعه همراه با پیانوی آندره آرزومانیان در تالار وحدت، کنسرتی به همراه ارکستر سمفونیک و مجید انتظامی در اصفهان و 9 شب اجرای کنسرت «این فصل را با من بخوان» به رهبری مجید انتظامی.
بهاره افشاری: فارغ التحصیلی دانشگاهی پس از 5 سال (خنده) و کار کردن در فیلم «تسویه حساب» به کارگردانی خانم تهمینه میلانی.
شراره رخام: تجربه سال 1386 برای یکبار و همیشه.
نیما نکیسا: شکستگی مچ پایم.
فریدون آسرایی: انتشار آلبومم پس از سه سال.
ژاله صادقیان: درست با شروع سال جدید آنهایی که خودشان صاحب نام هستند در مقام داوری قرار گرفتند و من را به عنوان مجری برتر انتخاب کردند که برایم اتفاق قشنگی بود.
نادر سلیمانی: سر دو فیلم هستم که نمیدانم چه کنم!
شهرزاد عبدالمجید: به ایران برگشتم.
شهرام عیوضی: آلبومم را آماده ارائه به بازار دارم را جمع آوری کردم و همچنین بعد از 10 سال با فیلم «عطش» طعم بازیگری را چشیدم.
فرمان فتحعلیان: اینقدر گرفتاری زیاد بوده که مورد خاصی به نظرم نمیآید.
رضا صادقی: افتتاح بلک شاپ رستورانم و ازدواج خیلی از دوستانم اتفاقهای سال 86 بود و به جز آن اتفاق خاص دیگری پیش نیامد.
خاطره اسدی: بالاخره لیسانس بازیگری نمایشم را بعد از 5 سال گرفتم.
فرشید شفیعی: بازی در «ماه قرمز» سعید ابراهیمیفر.
ستاره اسکندری: بعد از سالها توانستم با گروه تئاتر «زیتون» کار دیگری را شروع کنم به نام «تار اول» که در مورد پارچه است. این اتفاق فصل جدیدی در زندگی من است چون تا به حال بازی میکردم حالا بافت پارچه میکنم.
امیر تاجیک: من امسال خودم را پیدا کردم! سال خودشناسی من بود و توانستم در تنهاییهایم خودم را پیدا کنم. من تا به حال فکر میکردم که عاشق هستم ولی امسال عشق واقعی را که زمینی هم نبود پیدا کردم.
لیلا برخورداری: قبولی در فوقلیسانس در رشته کارگردانی آنهم به دلیل معدل بالا بدون کنکور قبول شدم.
سروش صحت: اتفاقات عجیبی که از شنیدنش شاخ درآوردم فوت بابی فیشر بود که سالها کسی صحبتی از او نمیکرد و همین طور علی فنایی ورزشکار جوانی دوستداشتنی و سرحال که به او نمیآمد حالا حالاها فوت کند.
احسان خواجه امیری: حضور در سریال «میوه ممنوعه»... ارائه آلبوم «سلام آخر» و کنسرت موفق تالار وزارت کشور بهترین اتفاقاتی بود که در زندگیم رخ داده.
کاظم احمدزاده: اتفاق خاصی که در رأس هرم باشد برایم رخ نداده.
مهدی مقدم: آلبوم «سونامی» بعد از سه سال به بازار ارائه شد.
بهاره رهنما: بازی در فیلم «دایره زنگی».
رضا رویگری: بازی در «مختار» که یک پروژه 4 ساله است.
محراب پیمانخانی: به دنیا آمدن بچه دومم.
شقایق دهقان: مادر شدن.
طناز طباطبایی: بازی در سریال «میوه ممنوعه».
مازیار عصری: تقریباً اتفاق مهمی برایم نیفتاد به جز این که به دلیل کمکاری و تنبلی دوستانم آلبومم حاضر نشد.
آزاده آلایوب: سفر به یادماندنی و از دل نرفتنی مکه.
سام درخشانی: پخش دو سریال همزمان با هم و عکسالعملهای خوب مردم و یک پله پیشرفت.
ایرج نوذری: بعد از سالها علاقه شخصی و درونی به رشته مورد علاقهام کنگفو پرداختم و یک سبک رزمی سینمایی و نمایشی به همراه مدیربرنامههایم آنیوس دانهکار را پایهگذاری کردیم که به ثبت رسید.
بهنوش بختیاری: بهترین اتفاق مردم مهربانی بودند که لطفشان از سابق بیشتر شده و من مدیون انرژی مثبت آنها در حین پخش سریال «چارخونه» بودم و اتفاق بدی که برایم رخ داد بیماری مادرم که به بیمارستان کشید شد و این سبب بهم ریختگی روحی و جسمی من شد.
محسن طنابنده: گرفتن سیمرغ.
بهروز صفاریان: فوت عمویم.
امیر جعفری: به دنیا آمدن پسرم به نام «آیین».
کاوه سماک باشی: بستن قرارداد با پروژه آتش نشان افخمی به نام «عملیات 125» و دعوت از سوی بهرام بیضایی برای بازی در «لبه پرتگاه».
خاطره حاتمی: کسی را که 24-25 سال ندیده بودم برای اولین بار در سال 86 دیدم.
نگار فروزنده: کار با آقای حاتمیکیا در فیلم «دعوت» و بازی در فیلم «دایره زنگی». خیلی این دو پروژه را دوست داشتم.
سپند امیرسلیمانی: اکران «اخراجیها» و دیده نشدن من.
آنا نعمتی: موفقیت فیلم پارکوی.
سحر ولدبیگی: مهمترین اتفاق فقط مختص سال 86 نیست اتفاقی که هر سال با زیبایی هر چه تمامتر اتفاق میافتد آنهم تغییر فصلهاست. اگر جزئیتر بگویم آمدن شب و روز، طلوع و غروب خورشید هر چند سال یکبار کسوف و خسوف... بس است یا باز هم بگویم؟!
لیلا زارع: یه اتفاق شخصی که خیلی سختی کشیدم و درسهای بزرگی از آن گرفتم.
روناک یونسی: سه اتفاق مهم در سال 86 برایم رخ داد. اول رفتن به مکه بود. دوم فوت پدربزرگم که برایم قهرمان بود و سوم فیلمنامه «زینب» که ارتباط خوبی با آن برقرار کردم.
بهنوش طباطبایی: یک دوست خوب را از دست دادم.
نیما شاهرخشاهی: موفقیت اکران پارک وی. این فیلم سوپر استار نداشت اما فروش خوبی داشت.
شهره سلطانی: امسال تئاتر کار نکردم. هر سال من یک تئاتر کار میکردم.
سحر زکریا: اتفاق خاصی برایم نیفتاد که خیلی مهم باشد.
السا فیروزآذر: رفتن مجدد به دانشگاه از کاردانی به کارشناسی.
رضا یزدانی: اتفاقها همه معمولی بودند. آلبوم جدیدم به مراحل آخری خود رسیده است.
مریم کاویانی: خرید خانه بعد از 5-6 سال سعی و تلاش.
فرزاد مؤتمن: ساخت فیلم «صداها».
حسین رفیعی: تولد دخترم نارگل.
ملیکا زارعی: اتفاق زیاد بوده نمیدانم کدام را بازگو کنم.
ماه چهرهخلیلی: یک سال تجربیات من بیشتر شده و چند کار به کارنامهام اضافه شده. وقتی با ذهنیت مثبت پیش بروی و برنامهریزی درستی داشته باشی پیشرفت کاری نیز خواهی داشت. امسال با رزومه کاری خوبی شروع کردم.
فرزاد فرزین: یکی دو کنسرت در ایران و خارج از ایران داشتم و فیلم «پسران آجری» با بازی من اکران شد.
ویشکا آسایش: یک نقش در «مختارنامه» دارم که از لحاظ کاری برایم خیلی مهم است.
دکتر محمد صادقی: مردم به من خیلی اظهار لطف میکنند. سال خوبی بود طی این سال با کارهایم بیشتر مورد لطف قرار گرفتم خصوصاً در این چند ماه اخیر.
آرش سبحانی: سال خوبی نبود و اتفاق خاصی نیفتاد.
شهره قمر: اکران فیلم «انعکاس» در جشنواره فیلم فجر.
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا